جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

surge  |

موج زدن

معنی: موج زدن . [ م َ / م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تموج . پدید آمدن خیزاب بر دریا. تلاطم . پیدا آمدن کوهه ٔ آب دریا. (از یادداشت مؤلف ). مور. (منتهی الارب ). متموج شدن ؛ برآمدگی های پیاپی در سطح آب دریا یابرکه و غیره بر اثر وزش باد پیدا آمدن :
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن .
فردوسی .
گویی که سبز دریا موجی زد
وز قعر برفکند به سر گوهر.
ناصرخسرو.
به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی
حباب وار بدی هفت گنبد خضرا.
خاقانی .
قلزم تیغها زده موج به قلع باب کین
زاده ز موج تیغها صاعقه زای معرکه .
خاقانی .
طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش به جرعه ای
ساحل خاک را ز در موج عطای نو زند.
خاقانی .
جهانجوی چون دید کز لشکرش
همی موج دریا زند کشورش .
نظامی .
یا ز دریای جلالت ناگهان موجی زده
جمله را در قعر بحر بیکران انداخته .
عراقی .
تخمط؛ موج زدن دریا. (یادداشت مؤلف ). عباب ؛ موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی ). موج ؛ موج زدن آب . (تاج المصادر بیهقی ).جیشان ، جیش ؛ موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی ).
- موج خون زدن سر تیغ ؛ غرقه به خون شدن تیغ و خون چکیدن از آن بسبب قتل و کشتار بسیار :
گرنه دریاست گوهر تیغش
موج خون چون زند سر تیغش .
خاقانی .
- موج زدن خون ؛ کنایه است از خونریزی بسیار به سبب کشته شدن افراد بسیار:
همی موج زد خون در آن رزمگاه
سری زیر نعل و سری با کلاه .
فردوسی .
- موج زدن خون دل (یا خون در دل ) ؛ دلخون شدن ، کنایه است از سخت اندوهگین و ماتمزده شدن :
خون دل زد به چرخ چندان موج
که گل از راه کهکشان برخاست .
خاقانی .
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش .
حافظ.
- موج زدن لشکر ؛ کنایه است از بسیاری عدد سپاهیان که حرکت به انبوه آنان چون موج آب نماید : دریایی دید از لشکر که موج می زند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 409).
... ادامه
564 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 110
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
surge | fluctuate , storm , wave , billow
عربی
موجة | اندفاع , صعود , تدفق , حركة قوية , إندفاع التيار , اندفق , اندفع , إشتد فجأة , اصطخب , تجرى له عملية جراحية , إندفع بقوة , استعجل , يندفع يقوة

واژگان مرتبط: تشکیل موج دادن، موجدار بودن، خروشان بودن، موج زدن، نوسان داشتن، نوسان کردن، ثابت نبودن، با و پایین رفتن، بی ثبات بودن، متلاطم شدن، توفانی شدن، با حمله گرفتن، دست تکان دادن، موجی بودن، بصورت موج درامدن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری