جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mo[w]jeb, mujeb
cause  |

موجب

معنی: موجب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) هرآنچه لازم می گرداند و مقرر می کند و واجب می گرداند. (ناظم الاطباء). لازم کننده . (آنندراج ) (غیاث ). واجب کننده . مقررکننده . مقررگرداننده . || سبب . دلیل . سبب و بایگر و جهت و باعث و شوند و علت و وجه و محرک . (ناظم الاطباء). عامل . مایه . باعث . داعی : موجب مسرت ؛ مایه مسرت . (یادداشت مؤلف ) : نزدیکی می جوید به خدا به آنچه باعث نزدیکی است و موجب رضای او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). به شکر این موجب یک ساله خراج مملکت خویش رها کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 81). حرکت و نشاط شکار فروگذاشته موجب چیست . (کلیله و دمنه ). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود. (کلیله و دمنه ). شیر... گفت بدین نواحی کی آمده ای و موجب آن چیست ؟ (کلیله و دمنه ).
نانم نداد چرخ ندانم چه موجب است
ای چرخ ناسزا نبدم من سزای نان ؟
خاقانی .
خاقانی آن تست به هر موجبی که هست
معلوم کن ورا که تو خود آن کیستی .
خاقانی .
آخر چه موجب است که باز از حدیث وصل
کم کرده ای و در سخن زر فزوده ای .
خاقانی .
مجانبت جانب ما اختیار کرده ای موجب چیست ؟ (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 327). ملک گفت موجب گردآمدن سپاه و رعیت چه باشد؟ (گلستان سعدی ).
راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از ره راست .
سعدی .
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . (گلستان سعدی ).
- به موجب ِ ؛ بر موجب ِ. به سبب ِ. طبق ِ. برابرِ: به موجب این حکم ، برابر این حکم . طبق این حکم . (یادداشت مؤلف ) : پس بموجب این مقدمات واضح و... (سندبادنامه ص 6). گفت به موجب آن که انجام کار معلوم نیست . (سعدی ، گلستان ). به موجب آن که پرورده ٔ نعمت این خاندانم نخواهم که ... (سعدی ، گلستان ). به موجب خشمی که بر من داری زیان خود مپسند. (سعدی ، گلستان ).
- بر آن موجب ؛ بدان سبب . بدان جهت . به طریقی که . بدان صورت .
- || بر آن وجه . بر آن ترتیب : بر آن موجب که شرح داده آمده است جد بلیغ به جای آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 440). و بر آن موجب که ناصرالدین فرماید پیش گیرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 356). و بر آن موجب که فرمان بود پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 310).
- بر چه موجب ؛ به چه صورت . به چه طریق . چگونه . بر چه وجه . بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 59).
- بر موجب ؛ به موجب . طبق . برابر. (یادداشت مؤلف ) : بر موجب آنچه می خواند کار می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664). بر موجب التماس او آن ملطفات را به حضرت سلطان فرستادم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 340).
- بلاموجب ؛ من غیرموجب . بدون جهت . بی سبب .
- بی موجب ؛ بی سبب و جهت . (ناظم الاطباء) :
گو به عم زاد از کجا برخاستت آخر بگو
همچنین بی موجبی این دشمنیها با منت .
انوری .
- من غیرموجب ؛ بلاموجب . بدون جهت و سبب . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب بلاموجب شود.
- موجب شدن ؛ سبب شدن . علت شدن : آمدن شما موجب شد تا ما هم دوستمان را ببینیم . (از یادداشت مؤلف ).
- || محرک گشتن . انگیزه شدن . برآغالیدن و محرک شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب موجب گردیدن شود.
- موجب گردیدن ؛ سبب گردیدن . باعث شدن : گمان توان داشت که ... خدمت موجب عداوت گردد. (کلیله و دمنه ). اسب نیک را قوت تک سبب و موجب عنا گردد. (کلیله و دمنه ).
|| بابت . (ناظم الاطباء).
- بدین موجب ؛ بدین بابت .
|| سزاوار. (یادداشت مؤلف ).
- موجب الشکر ؛ سزاوار سپاس : هرچه گوید مقبول القول و موجب الشکر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397).
|| (اصطلاح فلسفی ) فاعلی که فعلش در تحت اراده و اختیارش نباشد و بدون قصد و اراده منشاء صدور فعل باشد و آن بر دو قسم است ، یکی آنکه از شأن آن مختار بودن نیست مانند اشراق خورشید و احراق نار؛ و دیگری آنکه از شأن آن مختار بودن است ولکن به واسطه ٔ قشر خارجی سلب اختیار از آن شده باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ). || (اصطلاح نحوی ) کلامی را گویند که از نفی و نهی و جحد و استفهام عاری باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1448). || نام ماه محرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
... ادامه
1353 | 0
مترادف: 1- سبب، علت 2- طبق 3- باعث، مسبب
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [عربی: موجب mujeb]
مختصات: (مُ جِ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: mowjeb
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 51
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
cause | inducement , reason , motive , causing
ترکی
neden
فرانسوی
cause
آلمانی
ursache
اسپانیایی
causa
ایتالیایی
causa
عربی
سبب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "موجب" در زبان فارسی به معنای "سبب" یا "علت" است و معمولاً در متون رسمی و ادبی به کار می‌رود. نکاتی که درباره‌ی نگارش و استفاده از این کلمه می‌توان در نظر گرفت عبارتند از:

  1. جایگاه کلمه: "موجب" معمولاً در جملات به عنوان اسم فاعل یا در قید جملات توصیفی به کار می‌رود. به عنوان مثال: "این اتفاق موجب شادی همه شد."

  2. هم‌نشینی با کلمات: این کلمه معمولاً با حروف اضافه‌ای مانند "برای" و "از" همراه می‌شود. به عنوان مثال: "این اقدام موجب افزایش روحیه تیم شد."

  3. نحوه استفاده در جملات: "موجب" می‌تواند در جملات مثبت و منفی به کار رود. به عنوان مثال: "کمکاری او موجب مشکلاتی در پروژه شد" یا "نبودن منابع کافی موجب ایجاد چالش‌هایی می‌شود."

  4. نکته‌های نگارشی: مانند سایر کلمات، "موجب" نیز باید به درستی در جملات مورد استفاده قرار گیرد و از نظر دستوری با سایر اجزای جمله همخوانی داشته باشد.

  5. قیدهای زمانی و مکانی: برای روشن‌تر شدن معانی، می‌توان از قیدهای زمانی و مکانی نیز در کنار "موجب" استفاده کرد: "عدم توجه به وضعیت آب و هوا موجب بروز سیلاب در این منطقه شد."

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "موجب" به درستی و به شیوه‌ای موثر در نگارش‌های خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. بارش باران‌های شدید موجب سیلاب در روستاهای اطراف شد.
  2. مطالعه منظم موجب افزایش دانش و آگاهی دانش‌آموزان می‌شود.
  3. تغییرات اقلیمی موجب بروز چالش‌های جدی برای کشاورزی شده است.

واژگان مرتبط: جنبش، هدف، انگیزه، وسیله، کشش، دلیل، عقل، خرد، محرک، غرض، عنوان، موجد، منتج

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری