مویه
licenseمعنی کلمه مویه
معنی واژه مویه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | تضرع، زاري، گريه، ناله، ندبه، نوحه | ||
انگلیسی | hair | ||
عربی | شعر، شعرة، مسافة ضئيلة، نسيج من وبر، قماش من الصوف، دقة بالغة | ||
ترکی | saç | ||
فرانسوی | cheveux | ||
آلمانی | haar | ||
اسپانیایی | cabello | ||
ایتالیایی | capelli | ||
واژه | مویه | ||
معادل ابجد | 61 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | muye | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [پهلوی: muyak] | ||
مختصات | (یِ) (اِمص .) | ||
آواشناسی | muye | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی مویه | ||
پخش صوت |
مویه . [ مو ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم از موییدن . اسم مصدر از موییدن . نوحه و گریه و ناله ٔ آهسته با گریه . (یادداشت مؤلف ). گریه و نوحه و زاری . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). گریه ٔ با نوحه را گویند. (برهان ). گریه و زاری . (صحاح الفرس ). گریه و نوحه . (غیاث ) :
به رویین دژ ارجاسب و کهرم نماند
جز از مویه و درد و ماتم نماند.
فردوسی .
همی بآسمان اندرآمد خروش
ز بس مویه و زاری و درد و جوش .
فردوسی .
ز پوشیده رویان ارجاسب پنج
برفتند با مویه و درد و رنج .
فردوسی .
من از بس ناله چون نالم من از بس مویه چون مویم
سرشک ابر بر لاله بود چون اشک بر رویم .
قریعالدهر (از لغتنامه ٔ اسدی چ اقبال ص 503) .
هر آن مردی که این مویه بخواند
اگر بادل بود بی دل بماند.
(ویس و رامین ).
بدان کشتگان مویه بد چپ و راست
چو دیدند لشکر دگر مویه خاست .
اسدی (گرشاسب نامه ).
مویه گر ناگذران است رهش بگشایید
نای و نوشی که از او هست گذر بازدهید.
خاقانی .
ز بس که تیغ زبان مویه کرد خاقانی
تن چو موی به مویه ز تیغ برهاندیم .
خاقانی .
دید آبله پای دردمندی
بر هر پایی ز مویه بندی .
نظامی (لیلی و مجنون چ امیرکبیر ص 500، چ وحید ص 103).
- از مویه مویی شدن ؛ از گریه و زاری بسیار سخت نزار و زار گردیدن . (از یادداشت مؤلف ).و رجوع به ترکیب از مویه چون موی بودن و از مویه چون مویی شدن در ذیل موی شود.
- بامویه ؛ مویه کنان . در حال موییدن . با گریه و ناله . مویان :
برفتند بامویه برنا و پیر
تن شاه بردند از آن آبگیر.
فردوسی .
برفتند بامویه ایرانیان
بر آن سوک بسته سواران میان .
فردوسی .
چنین گفت بامویه افراسیاب
کز این پس نه آرام جویم نه خواب .
فردوسی .
- به مویه شدن ؛ گریان شدن . نوحه گری آغازیدن . گریه و نوحه سر دادن :
خورشید به مویه شود و روی بپوشد
کآن روی چو خورشید بیارایی عمدا.
مسعودسعد.
- مویه آغاز کردن ؛ شروع به گریه کردن . آغاز کردن به گریه و نوحه :
سر تنگ تابوت را باز کرد
به نوی یکی مویه آغاز کرد.
فردوسی .
به زاری همی مویه آغاز کرد
همی برکشید از جگر آه سرد.
فردوسی .
نگهبان در دخمه را باز کرد
زن پارسا مویه آغاز کرد.
فردوسی .
- مویه درگرفتن ؛ نوحه و گریه سر دادن :
چند صف مویه گران نیز رسیدند مرا
هر زمان مویه به آیین دگر درگیرم .
خاقانی .
- مویه ٔ زارزار کردن ؛ سخت گریستن . به سختی گریه و نوحه کردن :
نهاد آن سر خسته را بر کنار
همی کرد پس مویه ٔ زارزار.
فردوسی .
- مویه ٔ غمگنان ؛ زاری و گریه و نوحه ٔ افسردگان :
سپهدار با خیل او همگنان
گرفت از برش مویه ٔ غمگنان .
اسدی .
|| ناله و زاری . (برهان ). ناله . آه و ناله . شکوه و زاری . (از یادداشت مؤلف ).
تضرع، زاري، گريه، ناله، ندبه، نوحه
hair
شعر، شعرة، مسافة ضئيلة، نسيج من وبر، قماش من الصوف، دقة بالغة
saç
cheveux
haar
cabello
capelli