license
98
2634
100
معنی کلمه میل معنی واژه میل
معنی:
میل . [ م َ ] (ع مص ) میلان . میال . ممال . ممیل . میلولة. برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چسبیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (تاج المصادر بیهقی ). چفسیدن . گراییدن . یازیدن . گشتن . منحرف شدن . به یک سو شدن . (یادداشت مؤلف ). || زدن . ضرب . (یادداشت مؤلف ). || کج گردیدن شاخه ٔ درخت و وزیدن باد بر آن و چپ و راست جنبانیدن آن را. || خمیدن و کج گردیدن دیوار. || خمیدن از راه و کج کردن راه را و ترک کردن آن را. (ناظم الاطباء). || از راه خمیدن . (منتهی الارب ). || خمیدن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). خم شدن . (یادداشت مؤلف ). || برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خمانیدن . || به میانه ٔ راه رفتن . (منتهی الارب ). || جنبیدن . (غیاث ). بجنبیدن . (المصادر زوزنی ). || جور کردن حاکم در حکم و ستم نمودن . (ناظم الاطباء). جور کردن . (منتهی الارب ). جور و ظلم کردن حاکم . (یادداشت لغت نامه ). || مایل شدن آفتاب به غروب یا فرو افتادن آفتاب از میانه ٔ آسمان . (منتهی الارب ). || محبت داشتن . عشق و شوق داشتن . || اشتها داشتن . (ناظم الاطباء). شهرت داشتن : به حلوا گرچه طبعت میل دارد گر افزون خورده باشی هم تب آرد. نظامی . - میل کردن ؛ اشتیاق داشتن و آرزو کردن و گرایستن . - || رغبت کردن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رغبت . - || منحرف شدن . منحرف گردیدن . کج شدن و متمایل شدن به سوی . روی آوردن به . (از یادداشت مؤلف ) : ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی تا خون دل مجنون از دیده نپالاید. سعدی .مترادف آرزو، آهنگ، اشتياق، التفات، انحراف، تلنگ، تمايل، توجه، حب، خواست، كام، خواست، خواهش، داعيه، رغبت، شهوت، علاقه، عنايت، قصد، گرايش، محبت، مشيت، نيت، هوس، هويمتضاد بيزاري، نفرتانگلیسی desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, bar, rod, leaning, zest, proclivity, penchant, predilection, bent, inclining, goodwill, stomach, predisposition, addiction, axle, milestone, relish, vocation, hadeعربی رغبة، شهوة، توق، أمنية، طلب، مشيئة، رام، جاذبية، رغب، تاق، اشتهى، مطلوب، يرغبترکی arzuفرانسوی désirآلمانی wunschاسپانیایی deseoایتالیایی desiderioمرتبط طلب، ارزو، مرام، شهوت و میل، ذوق، تمایل، حساسیت، مهر، گرایش، استعداد، زمینه، اراده، وصیت، وصیتنامه، محور، میله، استوانه، چاه، بدنه، میل باطنی، تمایل طبیعی، خوی، بار، مانع، شمش، تیر، چوب، عصا، ترکه، برق گیر، طبع، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، مزه، خوش مزگی، تمایل طبیعی بچیز بد، میل شدید، امادگی، میل وافر، برگزیدگی، رجحان، جانبداری، تمایل قبلی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، تعظیم، حسن نیت، خوش نیتی، حسن تفاهم، مصلحت، معده، بطن، اشتها، سیرابی، اعتیاد، عادت، خو گرفتگی، اعتیاد دادن، چرخ، چرخه، اسه، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی، علامت، طعم، چاشنی، حرفه، شغل، کار، پیشه، حرفهای، کجی، شیب تمام
مترادف:
آرزو، آهنگ، اشتياق، التفات، انحراف، تلنگ، تمايل، توجه، حب، خواست، كام، خواست، خواهش، داعيه، رغبت، شهوت، علاقه، عنايت، قصد، گرايش، محبت، مشيت، نيت، هوس، هوي
متضاد:
بيزاري، نفرت
ترکیب:
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی]
مختصات:
(مِ) [ ع . ] (اِ ص .)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
meyl
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
80
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
desire | liking , tendency , will , shaft , propensity , bar , rod , leaning , zest , proclivity , penchant , predilection , bent , inclining , goodwill , stomach , predisposition , addiction , axle , milestone , relish , vocation , hade
عربی
رغبة | شهوة , توق , أمنية , طلب , مشيئة , رام , جاذبية , رغب , تاق , اشتهى , مطلوب , يرغب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "میل" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد. در ادامه به برخی از کاربردها و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
معانی و کاربردهای "میل":
میل به معنای تمایل : از این معنا در جملاتی استفاده میشود که نشاندهنده تمایل یا علاقه شخصی به چیزی باشد.
مثال: "او همیشه میل به مطالعه دارد."
میل به معنای چوب یا میله : به عنوان یک اسم خاص، به چوب یا میلهای اشاره دارد.
مثال: "چند میل چوب در انبار داریم."
میل در اصطلاحات ریاضی یا فنی : میتواند به معنای واحد اندازهگیری (مانند مایل) یا به کار برده شود.
مثال: "مسافت بین دو نقطه ۵ مایل بود."
نکات نگارشی:
نوشتن با حروف صحیح : توجه داشته باشید که کلمه "میل" با "م" و "ی" و "ل" نوشته میشود و از حروف درست استفاده کنید.
فاصلهگذاری : در نوشتن جملات، باید از فاصله مناسب بین کلمات استفاده کنید تا خوانایی متن افزایش یابد.
هماهنگی در فعل و فاعل : در جملاتی که از "میل" به عنوان تمایل استفاده میشود، توجه کنید که فعل با فاعل هماهنگ باشد.
مثال: "او میل دارد" (به جای "او میل داردند").
نکات دستوری : "میل" میتواند در جملات مختلف به عنوان اسم، صفت یا فعل به کار برود و باید به ساختار جمله توجه شود.
با رعایت این نکات و توجه به معانی مختلف کلمه "میل"، میتوانید در نگارش خود به درستی از این کلمه استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
میل به یادگیری در من هر روز بیشتر میشود و همیشه دنبال فرصتی برای کسب دانش جدید هستم.
او با یک میل قوی به هنر، ساعات زیادی را صرف نقاشی و طراحی میکند.
میل به سفر کردن و کشف فرهنگهای جدید همیشه برایش جذاب بوده است.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: طلب، ارزو، مرام، شهوت و میل، ذوق، تمایل، حساسیت، مهر، گرایش، استعداد، زمینه، اراده، وصیت، وصیتنامه، محور، میله، استوانه، چاه، بدنه، میل باطنی، تمایل طبیعی، خوی، بار، مانع، شمش، تیر، چوب، عصا، ترکه، برق گیر، طبع، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، مزه، خوش مزگی، تمایل طبیعی بچیز بد، میل شدید، امادگی، میل وافر، برگزیدگی، رجحان، جانبداری، تمایل قبلی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، تعظیم، حسن نیت، خوش نیتی، حسن تفاهم، مصلحت، معده، بطن، اشتها، سیرابی، اعتیاد، عادت، خو گرفتگی، اعتیاد دادن، چرخ، چرخه، اسه، مرحله برجسته، فرسخ شمار، مرحله مهمی از زندگی، علامت، طعم، چاشنی، حرفه، شغل، کار، پیشه، حرفهای، کجی، شیب تمام