جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

meymun
monkey  |

میمون

معنی: میمون . [ م َ مو ] (ع ص ) مبارک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ج ، میامین . دارای یمن و برکت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (برهان ). بایمن . (فرهنگ نظام ). خجسته . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ). همایون . (اوبهی ). فرخنده . خجسته . (ناظم الاطباء). خوش شگون . (فرهنگ نظام ). مسعود. فرخ . بامیمنت . بایمن . خنشان . همایون . خرم . باشگون . مقابل مشؤوم :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو به طالع میمون بدو نهادی روی .
شهید بلخی (اشعار پراکنده ص 36).
دیدن او بامداد خلق جهان را
به بود از صدهزار طایر میمون .
فرخی .
آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش
مرکبی زین کرده و خاره بر و جادوربای .
منوچهری .
گر ایدونی و ایدون است حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون .
ناصرخسرو.
پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من از راه پند میمون شد.
ناصرخسرو.
میمون چو همایست بر افلاک و شما باز
چون جغد به ویرانه در اعدای همائید.
ناصرخسرو.
امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد.
مسعودسعد.
صد هزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صد هزاران مهر و ماه .
امیرمعزی (از آنندراج ).
دولت میمون را... فضایل و مناقب بسیار است . (کلیله و دمنه ). طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه ). آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه ).
آباد بر آن باره ٔ میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل .
عبدالواسع جبلی .
نیست جهانم به کار بی درمیمون تو
ور بودم فی المثل عمر در او جاودان .
خاقانی .
گر بپرم بر فلک شاید که میمون طایرم
ور بچربم بر جهان زیبد که والا گوهرم .
خاقانی .
سوده و بوده شمر اشهب میمونش را
سوده قضا در رکاب بوده قدر در عنان .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332).
گر رود بر لفظ میمونت که کردیمش قبول
گاه نظم و نثر حسانی و سحبانی کند.
ظهیر.
پیشانی بر خاک جناب میمون خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
چتر میمون همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.
؟ (سندبادنامه ص 11).
این پادشاه میمون سیرت همایون سریرت . (سندبادنامه ص 17). منابر به ذکر القاب میمون او بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339).
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود.
مولوی .
امشبم طالع میمون و بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد. (گلستان ).
که را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب .
سعدی (بدایع).
سایه ٔ طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه ٔ میمون همائی بکنیم .
حافظ.
- ابوالمیمون ؛ انگبین . (دهار).
- میمون النقیبه ؛ مبارک پی . (مهذب الاسماء).
- میمون شدن ؛ خجسته شدن . فرخنده شدن . مبارک شدن . خرم و باشگون شدن :
پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من ازراه پند میمون شد.
ناصرخسرو.
|| نیک بخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبخت :
نه در بهشت خلد شود کافر
کان جایگاه مؤمن و میمون است .
ناصرخسرو.
|| خوش آغال . خوش اغور. مقبل . متوفق . || (اِ) نره ٔ مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غلام و بنده . (ناظم الاطباء). نامی بندگان و غلامان ترک را.
... ادامه
825 | 0
مترادف: 1-اسم 2- باشگون، خجسته، خجسته پي، خوش شگون، خوش قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارك، مبارك پي، مسعود، نيك پي، همايون
متضاد: بدشگون، بديمن 1- بوزينه، حمدونه، چز
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: مَیمون، جمع: میامین]
مختصات: ( ~.) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: meymun
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 146
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
monkey | ape , puggy , jackanapes , anthropoid , man-ape
ترکی
maymun
فرانسوی
singe
آلمانی
affe
اسپانیایی
mono
ایتالیایی
scimmia
عربی
قرد | سعدان , النسناس , أنثى القرد , ولد مؤذي , سخر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "میمون" در زبان فارسی به معنی نوعی حیوان پستاندار است و در نوشتار و گفتار به صورت‌های مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در اینجا به بعضی از قواعد و نکات نگارشی و زبانی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "میمون" به این صورت که هست نوشته می‌شود و هیچ گونه املای دیگری ندارد.

  2. تلفظ: این واژه به صورت "میمون" تلفظ می‌شود. توجه به تلفظ صحیح برای انتقال معنا مهم است.

  3. نقش دستوری:

    • می‌توان به عنوان اسم خاص یا عام از آن استفاده کرد. مثلاً می‌توان گفت: "میمون سرگرم بازی است."
    • می‌تواند به عنوان فاعل، مفعول و یا مضاف الیه در جملات به کار رود.
  4. جمع‌سازی: جمع "میمون" به صورت "میمون‌ها" است. مثلاً: "یک گروه میمون‌ها در پارک بازی می‌کنند."

  5. سایر ترکیبات: این کلمه می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات قرار گیرد، مانند "میمون برفی" یا "میمون وحشی".

  6. مجاز و کنایه: در زبان فارسی، ممکن است از کلمه "میمون" به صورت مجاز یا کنایه‌آمیز برای اشاره به ویژگی‌های خاص یا رفتارهای انسانی استفاده شود.

با توجه به موارد بالا، کلمه "میمون" یکی از واژه‌های ساده ولی در عین حال پرکاربرد در زبان فارسی است که می‌تواند به شیوه‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. میمون‌ها به خاطر حرکات بالدار و بازیگوشی‌هایشان همیشه توجه کودکان را جلب می‌کنند.
  2. در باغ وحش، میمون‌ها با یکدیگر بازی می‌کنند و تماشاچیان را سرگرم می‌سازند.
  3. در افسانه‌های قدیمی، میمون‌ها نماد هوش و زیرکی بودند و داستان‌های جالبی دربارهٔ آن‌ها وجود دارد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری