جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nāder
rare  |

نادر

معنی: نادر. [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از ندر.(اقرب الموارد). رجوع به ندر شود. || (اِ) جمع اندر به معنی خرمن یا خرمن گندم است . (از منتهی الارب ). رجوع به اندر شود. || خر وحشی . (از اقرب الموارد). || النادر من الجبل ؛ ما خرج منه و برز. (اقرب الموارد). نادرالجبل ؛ آنچه بیرون می آید از کوه و آشکار میگردد. (ناظم الاطباء). ندرالنبات ؛ خرج ورقه . یقال : شبعت الابل من نادره و نوادره ؛ ای مما خرج منها. (از اقرب الموارد). || (ص ) النادر من الکلم ؛ ماقل وجوده و ان لم یخالف القیاس او ماشذّ. (اقرب الموارد). ماشذّ و خالف القیاس .(المنجد). نوادرالکلام ؛ سخنی که از جمهور بطرز شذوذ و گاهی وقوع یابد. (منتهی الارب ). || یکتا.(لغتنامه ٔ مقامات حریری ). تنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی مثل . بی مانند. (ناظم الاطباء).بی نظیر. یگانه . که مثل و مانندی ندارد :
سزد که فخر کند روزگار برسخنم
از آنکه در سخن از نادران کیهانم .
مسعودسعد.
بس نادر جهانی ای جان و زندگانی
جان و دلم نماند گر تو چنین بمانی .
عطار.
حسن تو نادر است در این وقت و شعر من
من چشم بر تو و دگران گوش بر منند.
سعدی .
|| چیزی که کم پیدا شود. چیزی که مانندش بسیار کم باشد. (فرهنگ نظام ). کمیاب . (ناظم الاطباء). قلیل الوقوع . شاذ.تک و توک : این دو خواب نادر و این حکایات بازنمودم . (تاریخ بیهقی ص 201). از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و... از غزنین اندر رسیدند. (تاریخ بیهقی ). چون پیر طالقانی این حکایت بکرد پدرم گفت سخت نادر و نیکو خوابی بوده است . (تاریخ بیهقی ص 201). بر نادر حکم نتوان کرد. (گلستان ). || غریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برخلاف معهود. (ناظم الاطباء). عجیب . شگفت . (ناظم الاطباء) :
تا همی خندی همی گرئی و این بس نادر است
هم تو معشوقی و عاشق هم بتی و هم شمن .
منوچهری .
اگر از این حادثه بجهد نادر باشد. (تاریخ بیهقی ص 371). از قضای آمده نادر کاری افتاد. (تاریخ بیهقی ص 705). در این باب مرا حکایتی نادر یاد آمد اینجا نبشتم . (تاریخ بیهقی ص 134). استادم نامها نسخت کرد سخت غریب و نادر. (تاریخ بیهقی ص 344).
بنویسد آنچه خواهد و خود باز بسترد
بنگر بدین کتابت پر نادر و عجیب .
ناصرخسرو.
چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از ... نادر و معهود.(کلیله و دمنه ).
هر که آن پنجه ٔ مخضوب تو بیند گوید
گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست .
سعدی .
|| قلیل . از (اقرب الموارد). شی ٔ قلیل و کمتر، چرا که ندر در لغت به معنی برآمدن است و شی ٔ قلیل نیز از حد کثرت برآمده است . (آنندراج از مقامات حریری ) (غیاث اللغات ). || گاهی نادر به معنی معدوم نیز آید. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || عزیزالوجود. گرانمایه . باقدر. باقیمت . (ناظم الاطباء). نفیس . قیمتی . کمیاب : خلیفه را سی بار هزار هزار درم جواهر می باید هر چه نادرتر و قیمتی تر. (تاریخ بیهقی ص 427). در ستایش وی سخن دراز داشتم و تا ده پانزده تألیف نادر وی در هر بابی دیدم . (تاریخ بیهقی ص 262). همه نسخت ها من داشتم وبقصد ناچیز کردند دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه های رضوانی بر جای نیست که این تاریخ بدان چیزی نادر شدی . (تاریخ بیهقی ص 297). || طرفه : این خاتون را عادت بود که سلطان محمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزه ای نادره هر سالی فرستادی . (تاریخ بیهقی ص 253). از همه شهرهای خراسان و بغداد و ری و... نادرتر چیزها به دست آورده بود. (تاریخ بیهقی ).
- به نادر ؛ گاه گاه . کمتر. ندرةً. به ندرت : و گاه از گاه به نادر چون مجلس عظیم بودی او را نیز به خوان فرود آوردندی . (تاریخ بیهقی ص 243).
|| (ق ) به ندرت . ندرةً :
هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی
گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری .
سعدی .
شکم بنده نادر پرستد خدای .
سعدی (گلستان ).
گر از جاه و دولت بیفتد لئیم
دگرباره نادر شود مستقیم .
سعدی .
- امثال :
النادر کالمعدوم .
بد از نیک نادر شناسد غریب .
بر نادر حکم نتوان کرد .
زن پارسا در جهان نادر است .
... ادامه
731 | 0
مترادف: بي مانند، شاذ، شگفت، طرفه، طريف، عجيب، كمياب، ناياب، نايافت
متضاد: وافر
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (د ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: nAder
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 255
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
rare | uncommon , infrequent , scarce , curious , paranormal
ترکی
kıt
فرانسوی
rare
آلمانی
spärlich
اسپانیایی
escaso
ایتالیایی
scarso
عربی
نادر | مخلل , مخلخل , غير منضج جيدا , استثنائي , قليل الكثافة , غير ناضج جيدا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نادر" در زبان فارسی به معنای کمیاب یا منحصر به فرد است. در استفاده از این کلمه و نگارش آن، قواعد و نکات زیر را می‌توان در نظر گرفت:

  1. معنای کلمه: کلمه "نادر" به صورت اسمی و صفت به کار می‌رود و معمولاً برای توصیف چیزی که در طبیعت یا در یک دسته خاص کمیاب است، استفاده می‌شود.

  2. نوشتار صحیح: این کلمه همیشه به صورت "نادر" نوشته می‌شود و هیچ گونه اصلاح یا تغییر در آن لازم نیست.

  3. کاربرد در جملات:

    • به عنوان صفت: "این کتاب نادر است."
    • به عنوان اسم: "این نادرها بسیار ارزشمند هستند."
  4. تلفظ: تلفظ این کلمه به صورت "nâdar" است و باید در مکالمات به درستی تلفظ شود.

  5. استفاده از افعال مناسب: معمولاً افعال و قیدهای مرتبط با نادر باید با توجه به ماهیت کلمه و خواص آن انتخاب شوند. مثلاً "یافتن"، "وجود داشتن" و "پیدا کردن" از جمله افعالی هستند که با "نادر" به خوبی همخوانی دارند.

  6. مثال‌های کاربردی:
    • "معدن نادر از نظر جغرافیایی یکی از بهترین منابع طلاست."
    • "این گونه از پرندگان در این منطقه بسیار نادر است."

با رعایت این نکات، می‌توانید در نوشتار خود از کلمه "نادر" به درستی و به‌صورت مؤثر استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. این سنگ‌های قیمتی نادر به خاطر زیبایی و کمیابی‌شان بسیار ارزشمند هستند.
  2. او یک کتاب نادر را در یکی از کتاب‌فروشی‌های قدیمی پیدا کرد که شامل دست‌نوشته‌های مشهور بود.
  3. دیدن پرنده‌های نادر در این منطقه، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای گردشگران به حساب می‌آید.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری