جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nālān
weepy  |

نالان

معنی: نالان . (نف ) (از: نال ، نالیدن + ان ، پسوند صفت فاعلی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناله کننده . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). حنان . حنانه . که می نالد. که نالد. که ناله کند :
دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه .
خسروانی .
همی بود نالان ز درد شکم
به بازارگان داد چندی درم .
فردوسی .
بس کن آن قصه ٔ رباب کنون
زرد و نالان شدی چو رود و رباب .
ناصرخسرو.
شاد بودی به بانگ زیر کنون
زار و نالان شدی و زرد چو زیر.
ناصرخسرو.
عاجز در کارها حیران بود و وقت حادثه سراسیمه و نالان . (کلیله و دمنه ).
بربط آبستن تن و نالان دل و مردان به طبع
جان بر آن آبستن فریادخوان افشانده اند.
خاقانی .
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش ، گفتا
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این .
خاقانی .
گهی نالان چو ابر نوبهاری
گهی گریان چو ابر از بیقراری .
نظامی .
دلش نالان و چشمش زار و گریان
جگر از آتش غم گشته بریان .
نظامی .
|| نغمه گر. آوازخوان . مترنم :
واﷲ از این خار در بستان شوم
همچو بلبل زین سبب نالان شوم .
مولوی .
همیشه من چو بلبل بر گل از عشقش بُوَم نالان
بخاصه چون رود بلبل به سوی گلستان اندر.
فتح اﷲخان شیبانی .
|| شکوه کننده . شکایت کننده . شاکی :
همه ساله بیکار و نالان ز بخت
نه رای و نه دانش نه زیبای تخت .
فردوسی .
منم بیمار و نالان زین شب تار
که در شب بیش باشد درد بیمار.
(ویس و رامین ).
چرخ چون چرخ زنان نالان است
دل ز چرخ اینهمه نالان چه کنم .
خاقانی .
که زمانه هم از تو نالانتر
که کرم را در او مجال نماند.
خاقانی .
|| مریض . علیل . رنجور. بیمار. ناخوش . دردمند :
آن کسی را که دل بود نالان
او علاج خلاشمه نکند.
شهید.
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته زدست چاره .
منجیک .
اگر گویم بنالیدم بد افتد
که باشد مرد نالان زار و لاغر.
فرخی .
و نیز از بغداد اخبار رسیده است که خلیفه القادرباﷲ نالان است . (تاریخ بیهقی ص 258). وی [سلطان محمود ] خود پیر شده است و ضعیف گشته و نالان می باشد و عمرش سر آمده . (تاریخ بیهقی ص 129). این وزیر سخت نالان است . (تاریخ بیهقی ص 368). و رشید را بضرورت به خراسان باید رفت و نالان بود در راه . (مجمل التواریخ ). پیوسته نالان بود و خواب از وی بگسست و بر نعشی خفته بر دوش همی بردندش . (مجمل التواریخ ).
ترا مشکوی مشکین پرغزالان
میفکن سگ بر این آهوی نالان .
نظامی .
جان نالان را به داروخانه ٔ گردون مبر
کز کَفَش جان داروئی جز سم نخواهی یافتن .
عطار.
|| (ق مرکب ) ناله کنان . در حال نالیدن :
بخورد اندکی نان و نالان بخفت
به دستار چینی رخ اندر نهفت .
فردوسی .
از آن خوردن زهر با کس نگفت
یکی جامه افکند و نالان بخفت .
فردوسی .
چو این گفته شد سوی مهمان گذشت
ابا چامه و چنگ نالان گذشت .
فردوسی .
شیر مجروح و نالان بازآمد. (کلیله و دمنه ).
نالان چو کبوتری که از خلق
خون در لب بچگان فروریخت .
خاقانی .
امروز پیشم آمد نالان و زار و گریان
حالی بسوخت جانم کردم از او سوائی .
خاقانی .
اگر پیری گه مردن چرا بینند نالانت
که طفل آنک گه زادن همی بینند گریانش .
خاقانی .
زمانی گشت گرد چشمه نالان
به گریه دستها بر چشم مالان .
نظامی .
سلیمی که یکچند نالان نخفت
خداوند را شکر صحت نگفت .
سعدی .
... ادامه
661 | 0
مترادف: رنجور، زاري كنان، گريان، مويه كنان، نالنده، ناله گر، نعره زنان، نوحه گر
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت، قید)
مختصات: (ص فا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: nAlAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 132
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
weepy
ترکی
nalan
فرانسوی
nalan
آلمانی
nalan
اسپانیایی
nalan
ایتالیایی
nalan
عربی
نالان
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «نالان» در زبان فارسی به معنای کسی است که ناله می‌کند یا به نوعی در حال شکایت و گله‌گذاری است. در قواعد فارسی و نگارشی، برخی نکات مهم در ارتباط با این کلمه و استفاده از آن به طور کلی عبارتند از:

  1. نقش کلمه: «نالان» به عنوان یک صفت یا وصف برای توصیف فاعلی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال: «او فردی نالان است.»

  2. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً به همراه افعال منفی یا جملات که نشان‌دهنده نارضایتی هستند، به کار می‌رود. مثلاً: «او نالان از وضعیت موجود بود.»

  3. جایگاه کلمه در جمله: به طور کلی، صفت‌ها در فارسی معمولاً قبل از اسم می‌آیند. به همین دلیل، اگر بخواهید از «نالان» به‌عنوان صفت استفاده کنید، باید آن را قبل از اسم قرار دهید: «مرد نالان» یا «زنی نالان».

  4. دوامی و به کارگیری در ادبیات: «نالان» در ادبیات فارسی نیز کاربرد زیادی دارد و معمولاً در قالب شعر و نثر برای توصیف شخصیت‌ها و احساسات استفاده می‌شود.

  5. قواعد نگارشی: هنگام نوشتن، به نکات نگارشی مثل املای صحیح کلمات و استفاده درست از علامات نگارشی توجه کنید. به عنوان مثال، نوشتن جملاتی که شامل «نالان» هستند باید با دقت و گاه با استفاده از ویرگول یا نقطه انجام شود.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه «نالان» به شکل صحیح و مؤثری در متون فارسی استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. کودک نالان در آغوش مادرش خفته بود و آرامش را به خانه بازگردانده بود.
  2. صدای نالان مردی که در خیابان کمک می‌خواست، توجه همه را به خود جلب کرد.
  3. نالان بودن او به دلیل از دست دادن دوستش، دل همه را به درد آورده بود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری