جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نبل . [ ن َ ] (ع اِ) تیر. (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ) (دهار) (مهذب الاسما). تیرهای عربی . نبل تیرهای عربی بود و نشاب تیرهای ترکی است .(از اقرب الموارد). تیر. مؤنث آید. واحد ندارد، یا[ واحد آن ] نبلة است ، یا خود واحد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیرهای تازی ، و مؤنث آید، و این لفظ اگرچه واحد میباشد ولی در معنی جمع است و از لفظ خودواحد ندارد و واحد آن سهم است . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، انبال ، نِبال ، نُبلان . || نبل الدهر؛ حوادث روزگار. (اقرب الموارد). || (اِمص ) آگاهی . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). نبال . نبالة. نبلة. نُبل . (از اقرب الموارد). یقال : ماانتبل نبله الا بآخره ؛ لم ینتبه و لاتهیاء له (منتهی الارب )؛ آگاه نشد و ندانست آن را مگر در آخر. (ناظم الاطباء). || (مص ) تیر انداختن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تیر انداختن . (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). تیر انداختن سوی کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || تیر دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد)(از معجم متن اللغة). || غالب آمدن بر کسی در تیراندازی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). غلبه کردن کسی را در تیراندازی . (از تاج المصادر بیهقی ). || غالب آمدن بر کسی در فضل . (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). غلبه کردن کسی را در نبیلی . (از تاج المصادر بیهقی ). || طعام اندک اندک دادن و مشغول داشتن کسی را بدان . (از منتهی الارب ). اندک اندک طعام داده مشغول داشتن کسی را. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ): نبله بالطعام ؛ علله به و ناوله الشی ٔ بعد الشی ٔ. (معجم متن اللغة). || به سختی سیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء). || نرمی کردن به کسی . (از منتهی الارب ). نرمی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رفق کردن . (اقرب الموارد) (از معجم البلدان ). || فراپیش کشیدن . (غیاث اللغات از لطایف ). || چیدن خرما را: نبل النخلة؛ خرفها. (از معجم متن اللغة). || آب دادن شتر را. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || به مصلحت شتر قیام نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از تاج المصادر بیهقی ). || سخت راندن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). به تندی راندن شتررا. (از اقرب الموارد). نیک براندن شتر را. (تاج المصادر بیهقی ). || به شدت و سرعت رفتن . شتابان رفتن : نبل الرجل نبلاً؛ سار شدیداً (اقرب الموارد)؛ سار سیراً شدیداً او سریعاً. (معجم متن اللغة). 1- آگاهي، ذكاوت، فضل، هوش
2- بزرگي، بزرگواري، نجابت nabel نابل
کلمه "نبل" در زبان فارسی میتواند به چند معنا و استفاده متفاوت اشاره داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و معنایی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
معنای کلمه:
"نبل" ممکن است به معنای "ترد" یا "لطیف" باشد.
در برخی dialectها به معنای "زلیل" و "نابود" نیز استفاده میشود.
استفاده در جملات:
میتوان از "نبل" به عنوان صفت استفاده کرد. به عنوان مثال: "نسیم نبل بهار، دلنشین بود."
همچنین ممکن است به عنوان یک اسم به کار رود: "این میوه نبل بسیار خوشمزه است."
تطابق با سایر کلمات:
به عنوان صفت، باید با اسمهایی که توصیف میکند، از نظر جنس و عدد مطابقت داشته باشد. مثلاً: "نبلترین میوه" یا "نبلترین غذاها".
نکات نگارشی:
هنگامی که "نبل" در متن استفاده میشود، باید به قواعد املایی توجه کرد. حروف و جملات باید به درستی بچیده شوند.
استفاده از ویرگولها و دیگر نشانههای نگارشی به منظور وضوح بیشتر در جملات نیز مهم است.
پیشنهادهای نگارشی:
از ساختارهای مختلف برای بیان جملات استفاده کنید تا کلمه "نبل" در بافتهای متفاوت قرار گیرد: "این رنگ نبل باغ، توجه هر بینندهای را جلب میکند."
اگر سوال خاصی در مورد کاربردهای خاص یا قواعد دیگری در مورد "نبل" دارید، حاضرم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
نبل تاریخی درختان زردآلو در باغ پدریام همیشه یادآور روزهای خوشگذران childhood است.
در سفر به شمال، نبلهای خوش طعم و تازهای از باغهای محلی خریدم و به خانه آوردم.
او به زیبایی نبل را توصیف کرد و گفت که هر فصل، رنگ و طعم خاص خود را دارد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر