نجوم
licenseمعنی کلمه نجوم
معنی واژه نجوم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اخترشناسي، ستاره شناسي 2- تنجيم | ||
انگلیسی | find, leap, jump, hip, scoot, astronomy | ||
عربی | اكتشاف، اللقية، وجد، اكتشف، وجد نفسه، تحرى، حكم، أدان، بلغ، أصدر حكما، يجد | ||
ترکی | astronomi | ||
فرانسوی | astronomie | ||
آلمانی | astronomie | ||
اسپانیایی | astronomía | ||
ایتالیایی | astronomia | ||
مرتبط | یافتن، پیدا کردن، کشف کردن، جستن، تشخیص دادن، دویدن، خیز زدن، جفت زدن، پریدن، جهش ناگهانی کردن، وفق دادن، پراندن، مختل کردن، لی لی کردن، لیز خوردن، سرعت داشتن، ناگهان سرخوردن، بسرعت و مثل تیر شهاب رفتن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نجوم" در زبان فارسی به معنی علم ستارهشناسی و مطالعه اجرام آسمانی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و دیگر کلمات مرتبط با آن، میتوانید به نکات زیر توجه کنید:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و با انسجام از کلمه "نجوم" و مفاهیم مرتبط با آن استفاده کنید. | ||
واژه | نجوم | ||
معادل ابجد | 99 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | nojum | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | ( ~.) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | nojum | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی نجوم | ||
پخش صوت |
نجوم . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نجم . انجم . ستارگان : کلمه "نجوم" در زبان فارسی به معنی علم ستارهشناسی و مطالعه اجرام آسمانی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و دیگر کلمات مرتبط با آن، میتوانید به نکات زیر توجه کنید: نحو و ساختار جمله: صفت و قید: کاربرد درست: نقل قول و ارجاع: نگارش و املاء: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و با انسجام از کلمه "نجوم" و مفاهیم مرتبط با آن استفاده کنید.
مجره چون ضیا که اندراوفتد
به روزن و نجوم اوهبای او.
منوچهری .
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
ناصرخسرو.
گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران
زآنکه نجوم ملک را شاه فلک معسکری .
خاقانی .
پیام داد به درگاهش آفتاب که من
تو را غلامم از آن بر نجوم سالارم .
خاقانی .
نی در نبات این بدلی آمد از قدر
نی در نجوم آن خللی آمد از قضا.
خاقانی .
با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 292). نجوم دین و رجوم شیاطین و انصار سلطان سلاطین بر عقب ایشان میرفتند و می کشتند و می غارتیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 415).
مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم .
مولوی .
|| (علم ...) نام علمی که در آن حرکات و حالات ستارگان با یکدیگر بیان می شود که نام دیگرش علم حساب نجوم و علم هیأت است . (فرهنگ نظام ). علم نجوم ؛ معرفت به احوال ستارگان . (منتهی الارب ). نام علمی که در آن اثرات ستارگان بر روی زمین بیان میشود، و به علم احکام نجوم نیز گویند. (فرهنگ نظام ). از فروع علم طبیعیات است ،و آن شناختن اصولی است که به وسیله ٔ آن احوال شمس و قمر و دیگر ستارگان شناخته میشود، و مراد از احوال ستارگان آثاری است که از آنها در عالم سفلی صادر شود، بنابراین این علم از اجزاء هیئت و علم سماء و عالم نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ستاره شناسی شود : گفت به چه سبب ؟ گفت نجومی سخت بد است و وی علم نجوم نیک دانست . (تاریخ بیهقی ص 490).
یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت .
سعدی .
|| (مص ) ظاهر شدن . طالع شدن . (از اقرب الموارد). || برآمدن نبات و ستاره و دندان و شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برآمدن سرو و نبات . (تاج المصادر بیهقی ). پدید آمدن ستاره . (زوزنی ). || پدید شدن بدمذهب و خارجی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پدید شدن مردم بدمذهب . (فرهنگ خطی ). پدید آمدن خارجی . (تاج المصادر بیهقی ). || پدید آمدن فتنه . (ازتاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) : خراسان که خلاصه ٔ بیضه ٔ دولت و نقاوه ٔ مملکت است بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم من و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 57). از مبداء نجوم فتنه وهجوم محنت به ماوراءالنهر نوح با بوعلی سیمجور نوشته ها می نوشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 57). || صادر و ناتج شدن از چیزی . (اقرب الموارد). || پاره پاره گزاردن مال را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). دین را قسطبه قسط ادا کردن : نَجَم َ الدین ؛ اداه نجوماء، أی فی اوقات معینة. (المنجد). || (اِ) ج ِ نجم ، به معنی قسط. موعد پرداخت اقساط. رجوع به نجم شود : نجوم خراج در روزگار پیشین نُه ماه گردانیدند، اول آن ماه اردی بهشت و آخر آن ماه دی ، سپس چون رکن الدوله رحمه اﷲ بدین ناحیت رسید نجوم خراج دو ماه گردانید. (تاریخ قم ص 144 و 145).
1- اخترشناسي، ستاره شناسي
2- تنجيم
find, leap, jump, hip, scoot, astronomy
اكتشاف، اللقية، وجد، اكتشف، وجد نفسه، تحرى، حكم، أدان، بلغ، أصدر حكما، يجد
astronomi
astronomie
astronomie
astronomía
astronomia
یافتن، پیدا کردن، کشف کردن، جستن، تشخیص دادن، دویدن، خیز زدن، جفت زدن، پریدن، جهش ناگهانی کردن، وفق دادن، پراندن، مختل کردن، لی لی کردن، لیز خوردن، سرعت داشتن، ناگهان سرخوردن، بسرعت و مثل تیر شهاب رفتن