جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نحس . [ ن َ ] (ع ص ) بداختر. نافرجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوم . نامبارک .مرخشه . (ناظم الاطباء). نقیض سعد. (اقرب الموارد). نامبارک . (دهار). ضد سعد. (از مهذب الاسما). مشئوم . منحوس . منحوسه . ناخجسته . نافرخنده . بدبخت : به خاصه تو ای نحس خاک خراسان پر از مار و کژدم یکی پارگینی . ناصرخسرو. که چندان امانم ده از روزگار که زین نحس ظالم برآرم دمار. سعدی . || (اِمص ) نامبارکی .شآمت . (ناظم الاطباء). بداختری . نحوست . (یادداشت مؤلف ). ج ، مناحس : ازفلک نحس ها بسی بیند آنکه باشد غنی شود مفلوک . بوشکور. به چشم بخت روی ملک بنگر به دست سعد پای نحس بشکن . منوچهری . نحس همی بارد بر تو زحل نام چه سود است تو را مشتری ؟ ناصرخسرو. خوک همه شر و زیان است و نحس میش همه خیر و بر و بَرْکت است . ناصرخسرو. بی انقلاب و رجعت و بی نحس و بی وبال خواهم که بر سپهر جلالت بُوی مدام . سوزنی . بر چرخ هفتمش شدم از نحس روزگار یک همنشین سعد چو کیوان نیافتم . خاقانی . نگر چگونه نگه داریَم ز نحس وبال که در حریم جلالت همی به زنهارم . خاقانی . از شما نحس می شوند این قوم تهمت نحس بر زحل منهید. خاقانی . || (ص ، اِ) اختر بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نامساعد. ضد سعد. وارون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نحسان و نحس اکبر و نحس اصغر شود : تا که مشرف اوست اجرام فلک را از فلک آن دو پیر نحس رحلت کرده اند از بیم او. خاقانی . || کار تاریک . امر مظلم .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جهد. ضر. (اقرب الموارد). || باد سرد دبور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرد پیرامون آسمان برآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گرد و غبار که پیرامون آسمان برآمده باشد. (ناظم الاطباء). || (مص ) ستم کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جفا کردن . (از اقرب الموارد). || سرکشی و بدی کردن [ شتر ] با کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): نحست الابل فلاناً؛ سرکشی نمودند شتران مر فلان را و به زحمت انداختند وی را. || بداختر گردیدن . نحوست . (از ناظم الاطباء). بداختر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || بداختر گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بد، بديمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارك، ناميمون ميمون، نيك اختر malevolent, unlucky, infelicitous, wisdom حاقد، مؤذ، مضطغن، ذو غل، خبيث Üzüntü tristesse traurigkeit tristeza tristezza بدخواه، بد نهاد، بخت برگشته، تیره بخت، بد بخت، ناموفق، شوم، نا مناسب، غیر مقتضی، نالایق، سیاه بخت
کلمه "نحس" در زبان فارسی به معنای شوم یا بدشگون است و در نگارش و استفاده اصول خاصی دارد. در زیر نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه آورده شده است:
نوشتار صحیح: "نحس" به همین شکل نوشته میشود و هیچ گونه اعرابی ندارد.
مفهوم و کاربرد: این کلمه معمولاً در متون ادبی، فولکلور، و گفتوگوهایی که به بدشانسی یا شومی اشاره دارند، به کار میرود. به عنوان مثال: "روز نحس"، "عدد نحس".
تطابق با کلمات دیگر: زمانی که "نحس" به عنوان صفت استفاده میشود، باید با اسم خود در جنس و تعداد هماهنگ شود. به عنوان مثال:
"روز نحس" (مفرد مؤنث)
"روزهای نحس" (جمع)
استفاده در جملات: برای استفاده از این کلمه در جملات، میتوان به ساختارهای مختلف اشاره کرد:
"او بر این باور بود که برخی روزها محمود نحس هستند."
"در فرهنگ ما، روز سهشنبه به عنوان یک روز نحس شناخته میشود."
پرهیز از تعابیر نادرست: هنگام استفاده از این کلمه، باید مراقب باشیم که به صورت تحقیرآمیز یا توهینآمیز به کسی اشاره نکنیم.
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "نحس" به درستی و با دقت در متون فارسی استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
روزهای نحس همیشه با اتفاقات ناخوشایند همراه هستند و به نظر میرسد که هیچچیز به خوبی پیش نمیرود.
برخی از مردم اعتقاد دارند که عدد 13 نحس است و باید در روز جمعهای که به این عدد مربوط میشود، احتیاط بیشتری کنیم.
او همیشه از نحس بودن روز تولدش شکایت میکند و میگوید که هر سال در این روز اتفاقات بدی برایش میافتد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: بدخواه، بد نهاد، بخت برگشته، تیره بخت، بد بخت، ناموفق، شوم، نا مناسب، غیر مقتضی، نالایق، سیاه بخت