جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nar
male  |

نر

معنی: نر. [ ن َ / ن َرر ] (ص ، اِ) ایرانی باستان : نر ، پهلوی : نر ، اوستا: نر (مرد)، هندی باستان : نر ، افغانی : نر ، اُسِّتی : نله ، نل (نرینه ٔ جانوران )، بلوچی : نر ، سنگلیجی : نرک ، ازهمین کلمه است نریان (اسب تخمی )، کردی : نر ، (نر، شتر نر)، نیر . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نقیض ماده . (برهان قاطع). ضد ماده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). مذکر. (ناظم الاطباء). ذَکَر. (ترجمان القرآن ). مرد. فحل . (ناظم الاطباء). جاندار یا گیاهی که دارای ماده ٔ تولید مثل است مثل انسان نر (مرد) و گوسفند نر و گاو نر و نخل نر، مقابل ماده که گیرنده ٔ ماده ٔ تولید است . (از فرهنگ نظام ). مقابل ماده به معنی انثی . ذَکَر. فحل . مذکر. نرینه . گشن . کل . (یادداشت مؤلف ). مذکر از انسان و جانوران :
چو فرزند باشد به آئین و فر
گرامی به دل برچه ماده چه نر.
فردوسی .
اندر هر سال صد بنده بخریدندی از پانصد درم تا چهارصد درم و آزاد کردندی نر و ماده . (تاریخ سیستان ). بای تکین ... با خویشتن صدوسی تن طاوس آورده بود نر و ماده . (تاریخ بیهقی ). فرمود مرا تا از آن طاوسان چند نر و ماده با خویشتن آرم . (تاریخ بیهقی ).
نگویم که طاوس نرّ است گلبن
که گلبن همی زین سخن عار دارد.
ناصرخسرو.
یکیت گوید کاین خلق بی شمار همه
ز روزگار بزاید ز ماده ای و نری .
ناصرخسرو.
دیده ای هفت نهانخانه ٔ چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است .
خاقانی .
هست از پی برنشست خاصت
امّید خصی شدن نران را.
خاقانی .
چه ماده چه نر شیر روز نبرد.
نظامی .
گه ماده و گاه نر چه باشی
گر مرد رهی نه چون زغن باش .
عطار.
دلاورتر از نر بود ماده شیر.
امیرخسرو.
|| آلت رجولیت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نره . (ناظم الاطباء). آلتی که در جاندار نر را از ماده تمیز میدهد. در این معنی مخفف نره است به معنی منسوب به نر. نر در این معنی در تکلم خراسان هست . (فرهنگ نظام ). در فارسی بدین معنی «نره » گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).نره . ذَکَر. زب . نری . آلت تذکیر. || زشت ناهموار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کریه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مجازاً، جانداری که در جنس خود بدتر و مهیب تر و بزرگ تر باشد. (از فرهنگ نظام ). سهمناک . || زبانه . مقابل کُم . مقابل لاس . (یادداشت مؤلف ). || مجازاً، شخص دانشمند و هنرمند دلیر: ملای نر. واعظ نر. (از فرهنگ نظام ). دلیر. مردانه . (ناظم الاطباء). دلاور. || خنثی و آن شخصی باشد که آلت مردان و زنان هر دو داشته باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || حیوانی که برای گشنی نگه میدارند. (ناظم الاطباء). || درخت که ثمر ندهد یا ثمرش نامرغوب باشد. درختی که پیوند نشده باشد. مقابل درخت پیوندی : خرمای نر. توت نر. || شاخ میانین درخت که شاخهای دیگر از اطراف آن برمی آید. (برهان قاطع). شاخ میان درخت که بعضی شاخهای دیگر در اطراف او رسته باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ساقه ٔ درخت که شاخه هااز اطراف آن برمی آیند. || خوشه و دسته . || تپه . پشته . (ناظم الاطباء). || کوهه و موجه ٔ آب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). موج آب . (آنندراج ) (انجمن آرا). رشیدی به این مصراع عمیدلوبکی استشهاد کرده : «تیغصفت شکافته گنبد آب راه نر» و در جهانگیری و سروری «گنبد آب راه نره » آمده و همان صحیح است . (حاشیه ٔ فرهنگ رشیدی از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- انگشت نر ؛ انگشت ابهام . (ناظم الاطباء) (از دستوراللغة). شصت . شست : اکنون که آوردی همه را بکش یا به من ده تا انگشت های نر ایشان ببرم تا تیر نتوانند انداخت . (زین الاخبار گردیزی ).
- پلنگ نر :
چرا مغز پلنگ نر همی افعی شود در سر
چگونه سر برون آرد در آن سامان که سر دارد.
ناصرخسرو.
- دیو نر :
اگراژدها باشد و دیو نر
بیارمْش بگرفته بند کمر.
فردوسی .
- شیر نر :
زمانه بر او دم همی بشمرد
بباید که بر شیر نر بگذرد.
فردوسی .
شیر نر تنها بود هر جا و خوکان جفت جفت
ما همه جفتیم و فرد است ایزد جان آفرین .
منوچهری .
شیر نر بکشتی و ببستی ز آنجایها باز به غزنین آمدی . (تاریخ بیهقی ).
- گاو نر :
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن .
سعدی .
- نر آهو ؛ آهوی نر :
دو نرگس چو نر آهوی در هراس
دو گیسو چو از شب گذشته دو پاس .
نظامی .
- نر اژدها ؛ اژدهای نر. اژدهای سهمگین قوی جثه :
پر از شیر و گرگ است و نر اژدها
که از چنگشان کس نیابد رها.
فردوسی .
نگیری تو بدخواه را خیره خوار
که نر اژدها گردد او وقت کار.
فردوسی .
بدین چاره از چنگ نر اژدها
همی خواست یابد ز کشتن رها.
فردوسی .
نه ببر و نه گرگ آمد از وی رها
نه شیر و نه دیو و نه نر اژدها.
اسدی .
- || کنایه از شریرالنفس و مردم خطرناک آزاررساننده :
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که از چنگ من کس نیابد رها.
فردوسی .
ز تنگی چو خواهی که گردی رها
از این بدکنش ترک نر اژدها.
فردوسی .
- امثال :
آنقدر هم نر نبود،نظیر : چیزی بارش نبود
مردانگی وقدرت و جسارتی نداشت .
میگویم نر است میگوید بدوش که ماده است ؛ در کاری اصرار می کند که از آن امید هیچگونه نفعی نیست . از کسی چیزی می طلبد که یا مطلقاً ندارد و فاقد آن است یا به غایت ممسک است و نم پس نمی دهد.
... ادامه
384 | 0
مترادف: فحل، مذكر، مرد، نرينه
متضاد: ماده
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [پهلوی: nar، مقابل ماده] (زیست‌شناسی)
مختصات: (نَ) [ په . ] (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: nar
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 250
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
male | bull , buck , tom
ترکی
erkek
فرانسوی
mâle
آلمانی
männlich
اسپانیایی
masculino
ایتالیایی
maschio
عربی
ذكر | رجل , مذكر , عضو التذكير , ذكر من الإنسان , ذكري , رجولي , فحل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نر" در زبان فارسی به دسته‌ای از واژه‌ها اطلاق می‌شود که در زمینه‌های مختلف معانی متفاوتی دارد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

معانی و کاربردها:

  1. معنای حیوانی: "نر" به جانورانی اشاره دارد که جنس مذکر هستند.
  2. در اصطلاحات فنی: مثل "نر و مادگی" در زمینه‌های ژنتیک و کشاورزی.
  3. در زبان محاوره: ممکن است به انواعی از شخصیت‌ها یا رفتارها اطلاق شود.

قواعد نگارشی:

  1. نقطه‌گذاری: در جملاتی که کلمه "نر" به کار می‌رود، باید به قواعد نقطه‌گذاری توجه شود؛ مثلاً اگر در آخر جمله باشد یا در لیست‌ها.

  2. اذعان به جمع: در زمانی که به تعداد نرها یا اشاره به یک گروه از آن‌ها صحبت می‌کنید، لازم است از جمع استفاده کنید، مثلاً "نرها".

  3. توجه به معنی: در نوشتار خود به معنای دقیق و زمینه کلمه توجه کنید، زیرا "نر" ممکن است به معانی مختلفی اشاره داشته باشد.

  4. استفاده صحیح در جملات: به جمله‌ها و ساختار آن‌ها توجه کنید، مثلاً "این حیوان نر است" یا "در بین نرها، این یکی قوی‌تر است".

مثال‌های کاربردی:

  • در توصیف حیوانات: "این سگ نر است."
  • در علمی: "در این تحقیق، دو حالت نر و ماده را بررسی می‌کنیم."
  • در محاوره: "او واقعاً نر است در رفتارهایش."

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "نر" به درستی در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در طبیعت، بسیاری از حیوانات نر به خاطر جذابیت‌های ظاهری خود، برای جلب توجه ماده‌ها تلاش می‌کنند.
  2. در برخی فرهنگ‌ها، نرها مسئولیت‌های خاصی در خانواده یا جامعه دارند.
  3. در آزمایشگاه، محققان از نمونه‌های نر و ماده برای بررسی تفاوت‌های رفتاری استفاده کردند.

واژگان مرتبط: جنس نر، گاو نر، حیوانات نر بزرگ، جفتک، دلار، خود ستایی، قوچ، جنس نر اهو و حیوانات دیگر، گربه نر، جانور نر، مخفف اسم توماس

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری