جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nard[a,e]bān
ladder  |

نردبان

معنی: نردبان . [ ن َ ] (اِ) نردبام (شیرازی ). نوردبان (اصفهانی ). کردی دخیل : نردووان ، (درجه ، نردبان )، نردوآن ، اردوان ، گیلکی دخیل : نردبام ، تهرانی : نوردبون ، در اراک : نردونگ ، ظاهراً از:نرد (نورد) + بان (= بام ). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها به فاصله ها چوبهائی افقی کار گذاشته باشند و برای بالا رفتن از درخت و دیوار و امثال آن به کار رود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ترجمه ٔ درجه است و به معنی زینه باشد اعم از چوب و غیر چوب . (برهان قاطع). و اصل در آن نوردبام بود که راه بام به آن نوردیده می شود. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). دو چوب بلندی که در میان آنها به فاصله ها چوب ها مانند پله های پلکان کار گذاشته شده و در بالا رفتن از درخت و دیوار و جز آنها استعمال می شود. (از فرهنگ نظام ) . زینه . (غیاث اللغات ). پله . درجه . مرتبه . زینه ، خواه از چوب باشد یا جز آن . (ناظم الاطباء). سُلَّم . (ترجمان القرآن ) (دهار). معراج . (منتهی الارب ) (دهار). اُدْرُجّة. دَرَجة. دُرْجة. دُرَجّة. مِرقاة. مَرقاة. (از منتهی الارب ) :
چهل پایه ٔ نردبان از برش
که میرفت تا اوج کیوان سرش .
فردوسی .
گر آن زر که اوداد برهم نهندی
نگر آیدی چرخ را نردبانی .
فرخی .
تو را آن جهان نردبان این جهان است
به سر بر شدن باید این نردبان را.
ناصرخسرو.
سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه ازصلات و دگر پایه از صیام .
ناصرخسرو.
گفتا که : به زیر نردبان بنشین
بندیش ز پایهای سارانی .
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 59).
همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پله ٔ نخستین از نردبانیا.
رونی .
و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته است کی سواران آسان بر آن روند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 126).
بر آسمان چگونه توان شد به نردبان .
عثمان مختاری .
اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد.
سنائی .
شیرمردان دین در آخر کار
نردبانی بساختند از دار.
سنائی .
اگر صد قرن از این عالم بپوئی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی .
سنائی .
چنان بلندسخن مهتری که گر خواهد
به بام عرش برآید به نردبان سخن .
سوزنی .
کس به سر آسمان برنشد از نردبان .
جمال الدین عبدالرزاق .
ظلم و حرم تو حاش ﷲ
پای سگ و نردبان کعبه .
خاقانی .
طمْع نبینی به بر طبع من
پیل که بیند به سر نردبان .
خاقانی .
با زمانه پنجه در نتوان فکند
بر فلک هم نردبان نتوان نهاد.
خاقانی .
این بگفت و آتشین آهی بزد
آنگهی بر نردبان دار شد.
عطار.
در بر آن کار عالی کار خلق
اشتری برنردبان خواهد بدن .
عطار.
نتوان به آسمان ز ره نردبان رسید.
کمال الدین اسماعیل .
ای بنازیده به ملک و خان ومان
نزد عاقل اشتری بر نردبان .
مولوی .
سوی بام آمد ز متن نردبان
جاذب هر جنس راهم جنس دان .
مولوی .
نردبان خلق این ما و من است
عاقبت زین نردبان افتادن است .
مولوی .
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم در نفس جان بداد.
سعدی .
به دوزخ درافتادم از نردبان .
سعدی .
نردبانی چنان بساز ای کرد
که تواند به آسمانت برد.
اوحدی .
نجوید نردبان مرغ از پی بام .
امیرخسرو.
به یک گام کز نردبانی جهی
سلامت بود گر به جانی جهی .
امیرخسرو.
بام قصر وصال اوست بلند
نردبان خیال ما کوتاه .
آصفی (از آنندراج ).
- نردبان افکندن (نهادن ) ؛ در اثنای راه سر حرف با رفیقان باز کردن تا تصدیع مسافت راه تخفیف یابد و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته . (آنندراج ) :
مکن عمر را در خموشی تباه
ز گفتار نه نردبانی به راه .
طالب آملی (از آنندراج ).
- نردبان بر بام بودن ؛ پریشان اختلاط بودن .(آنندراج ).
- نردبان به راه انداختن .
- نردبان چرمین ؛ نردبانی که از چرم سازند : و برای اهل کوهستان قلعه ها ساخت چنانکه الا به نردبان چرمین نتواند رفت . (تاریخ طبرستان ).
- امثال :
با نردبان به آسمان نتوان رفت .
شتر بر نردبان .
مثل نردبان دزدها .
نردبان پله پله ؛ کار را به صبرو متانت باید انجام داد. باید رعایت مراتب را کرد.
... ادامه
1116 | 0
مترادف: پلكان، مرقات، نردبام
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹نوردبان، نوردبام، بام نورد›
مختصات: (نَ دَ) (اِ.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: nardebAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 307
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
ladder | stile , stair , stairwell , escalade
ترکی
merdiven
فرانسوی
Échelle
آلمانی
leiter
اسپانیایی
escalera
ایتالیایی
scala
عربی
سلم | نسل في جورب , عقدة خيط , سُلُّم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نردبان" در زبان فارسی به معنای ابزاری است که برای بالا رفتن و دسترسی به ارتفاعات استفاده می‌شود. در مورد قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، نکات زیر قابل توجه است:

  1. نویسه‌ها: کلمه "نردبان" به صورت کامل و بدون هیچ‌گونه علامت اضافی نوشته می‌شود.

  2. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت "nardbān" است و در آن "ر" به صورت نرم و "د" به صورت واضح تلفظ می‌شود.

  3. جمع: جمع کلمه "نردبان" به صورت "نردبان‌ها" است.

  4. کاربرد: این کلمه غالباً به صورت اسم و برای اشاره به ابزار چوبی یا فلزی برای بالا رفتن از آن استفاده می‌شود. به عنوان مثال:

    • من نردبان را برای تعمیر چراغ استفاده کردم.
  5. قید و نقش: در جمله، "نردبان" می‌تواند نقش مفعولی، فاعلی یا حتی مضاف إليه را ایفا کند.

  6. نکات نگارشی:
    • هنگامی که "نردبان" در پایان جمله استفاده می‌شود، نیازی به ویرگول یا علامت نگارشی دیگر نیست، مگر اینکه جمله به گونه‌ای باشد که نیاز به تفکیک ذکر شده باشد.

اگر سوال خاصی در مورد استفاده و کاربرد این کلمه دارید، یا به جزئیات بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او برای تعمیر چراغ سقفی از نردبان بلند استفاده کرد.
  2. بچه‌ها با شادی روی نردبان بازی کردند و به سمت بالای درخت رفتند.
  3. نردبان چوبی که در حیاط بود، به نظر می‌رسید که خوب نگهداری نشده است.

واژگان مرتبط: پلکان، سنگچین، چوب عمودی چهارچوب درب، پله، پلکانی، پله کان، مرتبه، درجه، پله کان عمودی، صعود، بالاروی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری