جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nasnās
gorilla  |

نسناس

معنی: نسناس . [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) دیو مردم . (مهذب الاسماء)(منتهی الارب ) (از السامی ) (انجمن آرا) (دهار) (ناظم الاطباء). غول . (ناظم الاطباء). جانوری بود چهارچشم سرخ روی درازبالا سبزموی ، در حد هندوستان ، چون گوسفند بود، او را صید کنند و خورند اهل هندوستان . (لغت نامه ٔاسدی ) (اوبهی ). جنسی اند از خلق که بر یک پای می جهند. (دهار). نوعی از حیوان که بر یک پای جهد. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات ) (از آنندراج ). صاحب حیوةالحیوان نوشته که : نِسْناس بالکسر، نوعی از حیوان است که به صورت نصف آدمی باشد چنانکه یک گوش و یک دست و یک پای دارد و به طور مردم در عربی کلام کند... و در تواریخ بهجت العالم نوشته که : نسناس در نواحی عدن و عمان بسیار است و آن جانوری است مانند نصف انسان که یک دست و یک پا و یک چشم دارد و دست او بر سینه ٔ او باشد و به زبان عربی تکلم کند و مردم آنجا او را صید کرده می خورند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). گویند جنسی اند از خلق که به یک پای می جهند. (از مهذب الاسماء) (از برهان قاطع). دیو مردم که بر یک پای جهند. (السامی ). و به زبان عربی حرف می زنند. (برهان قاطع). دیو مردم یا نوعی از مردم که یک دست و پا دارد، و فی الحدیث : اًن ّ حیاً من عاد عصوا رسولهم فمسخهم اﷲ نسناساً، لکل واحد منهم ید و رجل من شق واحد ینقرون کما ینقر الطائر و یرعون کما ترعی البهائم . وگویند که قوم عاد که ممسوخ شده بود نیست گردید و قومی که بر این سرشت بالفعل موجود است خلق علی حده [ است ] یا آنها سه جنس اند، ناس و نسناس و نسانس ، یا نسانس زنان آنها، یا نسانس گرامی قدر از نسناس است ، یا آنها یأجوج و مأجوج است ، یا قومی از بنی آدم از نسل ارم بن سام ، و زبان عربی دارند و به نامهای عربان می نامند و بر درخت برمی آیند و از آواز سگ می گریزند. یا خلقی بر صورت مردم ، مگر در عوارض مخالف مردم اند و آدمی نیستند، یا در بیشه ها بر کرانه ٔ دریای هند زندگانی می کنند و در قدیم عربان شکار می کردند و می خوردند آنها را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامه ، الفی القد، عریض الاظفار، و آدمی را عظیم دوست دارد، هرکجا آدمی را بیند بر سر راه آید و در ایشان نظاره همی کند و چون یگانه از آدمی بیند ببرد، و از او گویند تخم گیرد، پس بعد انسان از حیوان او شریف تر است که به چندین چیز باآدمی تشبه کرد یکی به بالای راست و دوم به پهنای ناخن و سوم به موی سر. (از چهارمقاله ٔ نظامی عروضی چ معین صص 14-15). خدای تعالی ذریه ٔ او را [ جدیس را ] مسخ گردانید و ایشان را نسناس خوانند، نیم تن دارند و به یکی پای چنان [ دوند ] که هیچ اسبی درنیابدشان . (از مجمل التواریخ ). آنکه به شکل انسان بود ولی خوی و سرشت انسانی در وی نباشد. (ناظم الاطباء) :
زمین است کوه است دشت است چیست ؟
ز نسناس یا ز آدمی یاپری است ؟
فردوسی .
حلق بگرفتش ماننده ٔ نسناسی
برنهادش به گلوگاه چنین داسی .
منوچهری .
کهش کان ارزیز و الماس بود
همه بیشه اش جای نسناس بود.
اسدی .
یکی گفت تندی مکن با غریو
در این بیشه نسناس باشد نه دیو.
اسدی .
کشم هرچه نسناس آیدم پیش
اگر صدهزارندو زین نیز بیش .
اسدی .
که به آل رسول خویش مرا
برهاندی از این رمه ی ْ نسناس .
ناصرخسرو.
با چنین حال و هیأت و صورت
بازنشناسدم کس از نسناس .
مسعودسعد.
در سفر ماه و سال چون نسناس
لیک برجای همچو گاو خراس .
سنائی .
نه ناطق و همه منطق فروش چون طوطی
نه مردم و همه مرده نهاد چون نسناس .
سیدحسن غزنوی .
به تن ماننده ٔروباه مسلوخ
به سر ماننده ٔ بتفوز نسناس .
سوزنی .
قلب ریا به نقد صفا چون برون دهم
نسناس چون به زیور حورا درآورم .
خاقانی .
از قید حادثات جهان کی شوم خلاص
نسناس وار تا نگریزم ز جور ناس .
علی بیگ خراسانی (از آنندراج ).
- امثال :
ذهب الناس و بقی النسناس . (یادداشت مؤلف ).
|| مردم آبی . (مهذب الاسماء). || جنسی از خلق است . (از اقرب الموارد). || جانوری است به شکل انسان ، صید کرده و خورده می شود، یا غیر از آن است . || قسمی از بوزینگان است . (از اقرب الموارد).
... ادامه
1594 | 0
مترادف: آدم نما، ديوسار، ديوسان، غول، گوريل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی]
مختصات: (عا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: nasnAs
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 221
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
gorilla | nisas
ترکی
bilinmeyen
فرانسوی
inconnu
آلمانی
unbekannt
اسپانیایی
desconocido
ایتالیایی
sconosciuto
عربی
مجهول
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نسناس" یک واژه فارسی است که به معنای موجودی خیالی و افسانه‌ای است. این کلمه در زبان فارسی به عنوان یک اسم خاص یا عمومی به کار می‌رود و می‌تواند در متون مختلف استفاده شود. در اینجا به برخی از قواعد مربوط به استفاده و نگارش این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. خط و نگارش:

    • کلمه "نسناس" باید به صورت صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.
    • در نوشتار رسمی، استفاده از این کلمه در متن باید با دقت و در مکان مناسب انجام شود.
  2. استفاده در جملات:

    • این کلمه می‌تواند به عنوان اسم فاعل، مفعول یا دیگر نقش‌های نحوی در جملات به کار رود.
    • مثلاً: "نسناس در افسانه‌ها به عنوان موجودی شیطنت آمیز توصیف شده است."
  3. جمع بستن:

    • برای جمع بستن واژه "نسناس"، می‌توان از "نسناس‌ها" استفاده کرد.
    • مثال: "نسناس‌ها در قصه‌های کودکانه بسیار محبوب هستند."
  4. نحوهٔ اشاره و تعاریف:

    • در توضیحات و توصیف‌ها بهتر است از جمله‌های دقیق و منسجم استفاده شود تا مفهوم به درستی منتقل گردد.
  5. ادامه‌دار بودن:
    • اگر به موضوعاتی مانند ادبیات، افسانه‌ها یا فرهنگ‌های محلی پرداخته شود، می‌توان به مفهوم "نسناس" و کاربرد آن در قصه‌ها و داستان‌های مختلف اشاره کرد.

با توجه به این نکات، می‌توان از واژه "نسناس" به درستی و به شیوه‌ای ادبی و زیبا در نوشتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در جنگل‌های سرسبز، یک نسناس شیطان کوچک و بازیگوش به دنبال دوستانش می‌گشت.
  2. بچه‌ها همیشه از داستان‌های ماجراجویی‌های نسناس‌ها لذت می‌برند و به خلاقیت آن‌ها احترام می‌گذارند.
  3. نسناس با حرکات جالب و خنده‌دار خود، همه را مجذوب خود کرد و لحظاتی شاد ایجاد نمود.

واژگان مرتبط: گوریل، بزرگترین میمون شبیهانسان

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری