جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نفاق . [ ن ِ ] (ع مص ) دوروئی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منافقة. (زوزنی ) (منتهی الارب ). کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن . (از منتهی الارب ). کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن . (از اقرب الموارد) (از تعریفات ). فهو منافق . (اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ نفقة. رجوع به نفقة شود. || (اِمص ) دوروئی . (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فعل منافق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مکر. ریا. جسبوس . جسبوسی .(ناظم الاطباء). منافقت . رماق . دوزبانی . مقابل وفاق .(یادداشت مؤلف ) : پس از آن آمدن به درگاه عالی از دل و بی ریا و نفاق . (تاریخ بیهقی ص 332). اهل نفاق گشت شب تیره رخشنده روز اهل تولی شد. ناصرخسرو. قول چون خرما و همچون خار فعل این نه دین است این نفاق است ای کرام . ناصرخسرو. نه حکم او به تهور نه عدل او به نفاق نه حکم او به تکلف نه جود او به ریا. مسعودسعد. پی منه با نفاق در درگاه به توکل روندمردان راه . سنائی . همه عالم گرفت ننگ نفاق نام اخلاص ناب نشنیدم . خاقانی . رنجور نفاق دوستانم ز آمیزش دوستان مرا بس . خاقانی . همچو آئینه از نفاق درون تازه روی و سیه جگر مائیم . خاقانی . خلقی بسیار از اهل شقاق و نفاق بر زمین انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 273). - اهل نفاق ؛ مردمان ریاکار و مکار. (ناظم الاطباء). - به نفاق ؛ از روی نفاق . مزورانه . ریاکارانه : به عذر ماضی در قدمش فتادند و بوسه ٔ چندی به نفاق بر سر و چشمش دادند. (گلستان سعدی ). - پرنفاق ؛ منافق . دورو : بدقول و جفاجوی و پرنفاقی زیرا که عدوی رسول و آلی . ناصرخسرو. اختلاف، تفرقه، دشمني، دورويي، ريا، سالوس، شقاق، عناد، منافقت، ناسازگاري وفاق discord, dissension, split, faction, factionalism, disunion, hypocrisy خلاف، شقاق، تنافر، تضارب، نشاز، تنافس، ضجيج، لا انسجام، نزاع ikiyüzlülük hypocrisie heuchelei hipocresía ipocrisia نزاع، عدم توافق، دعوا، دوءیت، اختلاف عقیده، شکاف، انشعاب، ترک، رخنه، دو بخشی، فرقه، حزب، دسته بندی، انجمن، فرقه بازی، جدا شدگی، جدایی، انفصال، عدم اتفاق
کلمه "نفاق" در زبان فارسی به معنای دو رو بودن، نفاق داشتن یا به طور کلی عدم صداقت در رفتار و گفتار است. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته را میتوان مد نظر قرار داد:
جایگاه کلمه: "نفاق" معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود و میتواند به صورت فاعل، مفعول یا مضاف إليه در جملات مختلف به کار رود. به عنوان مثال:
او به دلیل نفاقش طرد شد.
نفاق در رفتار او مشهود بود.
مفاهیم مرتبط: میتوانید از کلمات و عبارات مرتبط مانند "دو رویی"، "تناقض"، "عدم صداقت" و ... نیز برای توضیح بیشتر استفاده کنید.
استفادهی صحیح در متن: توجه داشته باشید که باید کلمه "نفاق" در زمینهای صحیح و مناسب به کار رود. این کلمه بار معنایی منفی دارد و در متون عمومی و علمی باید با دقت و از زوایای منطقی و مستند مورد استفاده قرار گیرد.
ترکیبها: "نفاق" معمولاً با کلمات دیگری ترکیب میشود، مانند "نفاق عقیدتی"، "نفاق اجتماعی" و ... که به نوع خاصی از نفاق اشاره دارد.
نگارش درست: کلمه "نفاق" به صورت صحیح و بدون اشتباه نگارش شود. در نگارش ادبی، شیوایی و زیبایی بیان جملات نیز اهمیت دارد.
با رعایت این نکات میتوانید به طور مؤثری از کلمه "نفاق" در متون خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
نفاق در جامعه میتواند باعث تفرقه و بیاعتمادی میان مردم شود.
او به دلیل نفاقی که در گفتارش وجود داشت، نتوانست دوستان واقعی خود را حفظ کند.
مبارزه با نفاق یکی از مهمترین وظایف رهبران دینی و اجتماعی است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: نزاع، عدم توافق، دعوا، دوءیت، اختلاف عقیده، شکاف، انشعاب، ترک، رخنه، دو بخشی، فرقه، حزب، دسته بندی، انجمن، فرقه بازی، جدا شدگی، جدایی، انفصال، عدم اتفاق