جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nuš
pledge  |

نوش

معنی: نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی :
هوا پرخروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد به نوش .
فردوسی .
همه زیردستان چو گوهرفروش
بمانند با ناله ٔ چنگ و نوش .
فردوسی .
چو از کار ولایت بازپرداخت
دگرباره به نوش و ناز پرداخت .
نظامی .
|| (اِ) عسل . (اوبهی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ).انگبین . (ناظم الاطباء) :
تلخی و شیرینیش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر بآپیون .
رودکی .
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی .
هرکه باشد سپوزکار به دهر
نوش با کام او شود چون زهر.
بوشکور.
به طعم نوش گشته چشمه ٔ آب
به رنگ دیده ٔ آهوی دشتی .
دقیقی .
زمانه به یکسان ندارد درنگ
گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ .
فردوسی .
همی پرورانَدْت با شهد ونوش
جز آواز نرمت نیاید به گوش .
فردوسی .
لَبْت گوئی که نیم کفته گل است
می و نوش اندر او نهفتستی .
طیان .
مرا چون خروش تو آمد به گوش
همه زهر گیتی شدم پاک نوش
بلبلکان بانشاط قمریکان باخروش
در دهن لاله مشک در دهن نحل نوش .
منوچهری .
چرا با من به تلخی همچو هوشی
که با هر کس به شیرینی چو نوشی .
فخرالدین اسعد.
تو چون ویسی لب از نوش و تن از سیم
تو گوئی کرده شد سیبی به دو نیم .
فخرالدین اسعد.
به دریا در گهر جفت نهنگ است
چو نوش اندر دهان جفت شرنگ است .
فخرالدین اسعد.
دو گویا عقیق گهرپوش را
که بنده بُدَش چشمه ٔ نوش را.
اسدی .
نیش نهان دارد در زیر نوش
سوسن خوشبویش چون سوزن است .
ناصرخسرو.
زیرا که به زیر نوش و خزّش
نیش است نهان و خار مستور.
ناصرخسرو.
گر نیستت چو نوش خور و چون خزت گلیم
بنگر به یار خویش که او گرسنه ست و عور.
ناصرخسرو.
به کام مهرش اندر زهر نوش است
به چشم کینش اندرنور نار است .
مسعودسعد.
گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است .
خیام .
گر زهر دهد تو را خردمند بنوش
ور نوش رسد ز دست نااهل بریز.
خیام .
شتربه گفت طعم نوش چشیده ام ، هنگام زخم نیش است . (کلیله و دمنه ).
کین و مهر تو به زنبور همی ماند راست
که بر اعدای تو نیش است و بر احباب تو نوش .
سوزنی .
ز انعامش دهان نحل پرنوش
زجودش کرم پیله پرنیان پوش .
عمادی شهریاری .
از سخن های عذب شکّرطعم
در دهان زمانه نوش منم .
انوری .
به بوسه مُهر نوش او شکستم
شکست اندر دلم نیش جفاها.
خاقانی .
عافیت زآن عالم است اینجا مجوی ازبهر آنک
نوش زنبور از دم ارقم نخواهی یافتن .
خاقانی .
به چشم آهوان آن چشمه ٔ نوش
دهد شیرافکنان را خواب خرگوش .
نظامی .
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش
گهی دل دادی و گه بستدی هوش .
نظامی .
ز طبع تر گشاده چشمه ٔ نوش
به زهد خشک بسته باد بر دوش .
نظامی .
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد.
سعدی .
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل ِ تناور کند ز دانه ٔ خرما.
سعدی .
احتمال نیش کردن واجب است ازبهر نوش
حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست .
سعدی .
آفریننده ٔ خزان و بهار
نوش با نیش ساخت گل با خار.
مکتبی .
|| شهد.(برهان قاطع) (غیاث اللغات ). هر چیز شیرین را گویند . (از رشیدی ) (انجمن آرا). شیرینی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || تریاک . پادزهر. (رشیدی ) (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از جهانگیری ). تریاق . (غیاث اللغات ). پازهر. (صحاح الفرس ). نوشدارو.آنکه زهر را باطل کند. (ناظم الاطباء). مقابل زهر :
به جائی که زهر آگند روزگار
از او نوش خیره مکن خواستار.
فردوسی .
گشاده سخن کس نیارست گفت
که نشنید کس نوش با زهر جفت .
فردوسی .
چنین بود تا بود گردان سپهر
که با زهر نوش است و با کینه مهر.
فردوسی .
گر زهر نوش گردد و گردد شرنگ شهد
بر یادکردخواجه ٔ سید عجب مدار.
فرخی .
گر هلاهل در دهان گیرد مَثَل مداح او
با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان .
فرخی .
جهان را هرچه بینی همچنین است
به زیر نوش و مهرش زهر و کین است .
فخرالدین اسعد.
نوش دان هرچه زهر او باشد
لطف دان هرچه قهر او باشد.
سنائی .
از خوارزم آر مهر این تب
وز جیحون ساز نوش این سم .
خاقانی .
گر گلاب از گل و گل ازخار است
نوش در مهره ، مهره در مار است .
نظامی .
|| نوشدارو. رجوع به نوشدارو شود :
ولیکن اگر داروی نوش من
دهم زنده ماند یل پیلتن .
فردوسی .
|| شراب . مشروب . نوشیدنی :
خورشها بیاراست خوالیگرش
یکی پاک خوان ازدر مهترش
چو شد نوش خورده شتاب آمدش
گران شد سرش رای خواب آمدش .
فردوسی .
بفرمود تا داروی هوش بر
پرستنده آمیخت با نوش بر.
فردوسی .
از آن پس به رامش سپردند گوش
به جام دمادم کشیدند نوش .
اسدی .
دگر ره یکی جام یاقوت نوش
بدان نوش لب داد و گفتا خموش .
نظامی .
ملک چون شد ز نوش ساقیان مست
غم
دیدار شیرین بردش از دست .
نظامی .
|| هر چیز نوشیدنی خصوصاً هرگاه شیرین و مطبوع و گوارا باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود :
دهد نوش او را ز شیر و شکر
همیشه ورا پروراند به بر.
فردوسی .
|| نقل و شیرینی که مزه ٔ شراب کنند. (یادداشت مؤلف ) :
از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکسِتان
تا نوش جام و خوشنمک خوان کیستی .
خاقانی .
|| سرو کوهی . (ناظم الاطباء). سور. سرو تبری . سرو خمره ای . سرو کش . گونه ای از سرو است . جنگل کوچکی از این نوع درخت در دره ٔ کتول در محلی موسوم به سورکش وجود دارد. (از یادداشتهای مؤلف ). و رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 36 شود. || ماده ٔ شیرینی که در پای گلبرگهاست . (لغات فرهنگستان ). || در اصل به معنی حیات است . (رشیدی ) (از انجمن آرا). کنایه از حیات و زندگی .(از برهان قاطع). زندگی . (غیاث اللغات ). ظاهراً این معنی را از نوشابه و نوشدارو استنباط کرده اند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به نوشدارو شود. || کنایه از آب حیات است . (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات ). به این معنی نوشابه درست است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || ملاحت . شیرینی .(ناظم الاطباء). || انعام . بخشش . (ناظم الاطباء). || (ص ) شیرین . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نیز رجوع به معنی بعدی شود :
هوش من آن لبان نوش تو بود
تاشد او دور من شدم مدهوش .
بوالمثل .
از لب نوش تو به خاقانی
قسم جز زهر ناب می نرسد.
خاقانی .
|| نوشین . نوشینه . چیز خوش مزه و خوشگوار. (آنندراج از بهار عجم ). لذیذ. مطبوع . خوشایند. موافق . (ناظم الاطباء). نیز رجوع به معنی قبلی شود:
طفل بد را که گریه ٔ تلخ است
به که در خواب نوش می بشود.
خاقانی .
|| گوارا. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). سازگار. (برهان قاطع) :
چند بردارد این هریوه خروش
نشود باده بر سماعش نوش .
رودکی .
هرچه آن بر تن تو زهر بود
بر تن مردمان مدار تو نوش .
معنوی بخارائی .
|| جاوید. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انوش و انوشه شود. || (صوت ) گوارا باد!نوش جان باد! (برهان قاطع). هنیاً. هنیئاً. هنیئاً مریئاً. گوارا! گوارای وجود! نوش جان ! نوش باد :
گر ایدون که باشَدْت لختی درنگ
به گوش آیدت نوش و آوای چنگ .
فردوسی .
به فرمانْش مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان بُد پر آواز نوش .
فردوسی .
چو گرسیوز آن کاخ دربسته دید
می و غلغل نوش پیوسته دید.
فردوسی .
همه شهر بودی پر آوای نوش
سرای سپهبد بهشتی به جوش .
فردوسی .
خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند
زهر نوشند و همه نوش و هنیئا شنوند.
خاقانی .
وآنگهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربطزنان می گفت نوش .
حافظ.
که یار نوش کند باده و تو گوئی نوش .
حافظ.
|| (نف مرخم ) آشامنده . نوشنده . (برهان قاطع). مخفف نوشنده است و به صورت مزید مؤخر در ترکیب به کار است : باده نوش . دردنوش . جرعه نوش . پیاله نوش .
... ادامه
786 | 0
مترادف: 1- آشاميدن، گساردن 2- گوارا، مهنا 3- شهد 4- انوشه، جاويد، جاويدان 5- پادزهر، ترياق
متضاد: نيش
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (بن مضارعِ نوشیدن)
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: nuS
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 356
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
pledge | nectar , treacle , hobnob , potation , wassail
ترکی
içmek
فرانسوی
boire
آلمانی
trinken
اسپانیایی
beber
ایتالیایی
bere
عربی
تعهد | رهن , وعد , التزام , عهد , ضمان , نخب , أوعد , كفل , شرب نخب , يتعهد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نوش" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار می‌رود و بسته به کاربرد آن، قواعد نگارشی و دستوری متفاوتی دارد. در زیر به برخی از نکات مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. معانی مختلف:

    • "نوش" به معنای "نوشیدنی" (مانند آب، چای، و غیره) است.
    • همچنین می‌تواند به معنای "نو" یا "جدید" نیز باشد.
  2. قید و صفت:

    • "نوش" می‌تواند به عنوان صفت به کار رود، مثلاً "نوش نوشیدنی" برای توصیف یک نوشیدنی تازه.
    • همچنین ممکن است به عنوان قید در جملات استفاده شود.
  3. ترکیبات:

    • کلمه "نوش" می‌تواند در ترکیب با دیگر واژه‌ها به کار برود. به عنوان مثال: "نوشابه"، "نوشیدنی"، "نوشخنده".
  4. نقطه‌گذاری:

    • در نوشتن متون فارسی، توجه به نقاط‌گذاری و استفاده از ویرگول و نقطه برای تفکیک جملات و عبارات ضروری است.
    • مثلاً: "من یک نوشیدنی نوشیدم، سپس به مهمانی رفتم."
  5. نگارش:
    • کلمه "نوش" باید با توجه به قواعد املا نوشته شود. به عنوان مثال، به خاطر بسپارید که "نوش" و "نوشیدنی" به یک شیء یا مفهوم مشابه اشاره دارند ولی در ساختار جملات ممکن است متفاوت عمل کنند.

اگر سؤالات خاص‌تری درباره استفاده یا کاربردهای خاص این کلمه دارید، لطفاً بفرمایید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. نوش جان! این غذا واقعاً خوشمزه است و من از خوردن آن لذت می‌برم.
  2. بعد از یک روز سخت، یک فنجان چای گرم می‌تواند می‌تواند بهترین نوشی باشد.
  3. وقتی که به سفر می‌رویم، همیشه چند نوش تازه و خوش‌طعم با خود می‌بریم.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری