جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نوی .[ ن َ / ن ُ ] (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شیوه ٔ نو کند پیروی . نظامی . و گر بی شگفتی گذاری سخن ندارد نوی شیوه های کهن . نظامی . || طراوت . شادابی . رواج و رونق . جدت . آراستگی و زیبائی : چو دیهیم شاهی به سر برنهاد جهان را به نوی همی مژده داد. فردوسی . این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان نوی ما کهن گشتیم و او نو اینش زیبا جادوی . ناصرخسرو. لباس گرانمایه ٔ خسروی که دل را نوا داد و تن را نوی . نظامی . ز شرع خود نبوت را نوی داد خرد را در پناهش خسروی داد. نظامی . بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن کهنه نوی . مولوی . به دلها نیاز اوستادی قوی است کزو هر زمان صنعتی را نوی است . امیرخسرو. || تجدید. (برهان قاطع). رجوع به معنی قبلی شود. || جوانی . رجوع به شاهد ترکیب بنوی در ترکیبات همین لغت شود. - از نوی ؛ از نو. دیگر بار. بار دیگر : بیاراست ایوان کیخسروی برافروخت ایوان بدو از نوی . فردوسی . - || جدیداً. بتازگی . اخیراً : دیری است کاین بزرگی در خاندان اوست این مرتبت نیافت کنون خواجه از نوی . فرخی . - بنوی (به نوی ) ؛ از نو. بار دیگر. دیگر بار : ببخشید بر لشکرش خواسته سپاهش بنوّی شد آراسته . فردوسی . دمنده بر آن رزمگاه آمدند بنوّی همه کینه خواه آمدند. فردوسی . ز هر سو سلاح و سپاه آوریم بنوّی یکی تازه راه آوریم . فردوسی . چو این گفته شد پاک برخاستند بنوّی شدن را بیاراستند. شمسی (یوسف و زلیخا). نوشتم یکی نامه ٔ دلپسند بنوّی بر آن بارگاه بلند. شمسی (یوسف و زلیخا). مرا شکوفه خوش آید که ابتدای بهار زمانه را بنوی زینت و نگار دهد. ظهیری . - || اخیراً. به تازگی . جدیداً. حدیثاً. (یادداشت مؤلف ) : کس اندر جهان این شگفتی ندید که اکنون بنوی به ایران رسید. فردوسی . چنین گفت شاه جهان باتخوار که آمد بنوی یکی نامدار. فردوسی . نه دولت است اینکه بنوی بدو رسید نه خدمت است اینکه بنوی شد اختیار. فرخی . باید که بخدمت آید با لشکرها چه آنکه با وی بودند و چه آنکه بنوی فرازآورده است . (تاریخ بیهقی ص 34). آن کسان را که بنوی اثبات کرده است بداشته آید. (تاریخ بیهقی ص 34). - || در جوانی : شد آن نامور مرد شیرین سخن بنوی بشد زین سرای کهن . فردوسی . بداعت، تازگي، تجديد، جدت، طرفگي كهنگي new, modern, novel, pioneer, brand-new, spick-and-span, up-to-date, ney جديد، حديث، أخرى، مستجد في، طازج، حديث جديد، عصري، ناقص الخبرة، غريب، حديثا جدید، تازه، نو، نوین، مدرن، امروزی، کنونی، بدیع، تر و تازه، کاملا نو، تر و تمیز، کاملا تازه، اراسته و مرتب، بهنگام، در جریان روز، مطلع
جديد|حديث , أخرى , مستجد في , طازج , حديث جديد , عصري , ناقص الخبرة , غريب , حديثا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نوی" در زبان فارسی به معنای جدید و نو است. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته مهم وجود دارد:
استفاده صحیح: "نوی" معمولاً به عنوان صفت یا بخشی از ترکیبهای کلامی به کار میرود. به عنوان مثال، در ترکیبهایی مانند "کتاب نوی" (کتاب جدید) یا "اندیشه نوی" (اندیشه جدید).
نگارش: هنگامی که کلمه "نوی" به عنوان صفت به کار میرود، باید با نامی که توصیف میکند همخوانی داشته باشد. به عنوان مثال:
"فکر نوی" درست است.
"کتاب نوی" درست است.
"شخص نوی" درست است، اما ممکن است در برخی زمینهها از "شخص جدید" استفاده شود.
ترکیبهای غیررسمی: گاهی مردم در مکالمات غیررسمی از "نوی" به صورت ترکیبی استفاده میکنند، مانند "نویسنده" که به معنای کسی است که مینویسد.
قواعد صرف و نحو: در جملات، "نوی" باید با قواعد صرف و نحو زبان فارسی هماهنگ باشد. مثلاً میتوانید از آن در جملات خبری یا وصفی استفاده کنید:
"این یک کتاب نوی است." (جمله خبری)
"من کتاب نوی را خواندم." (جمله وصفی)
توجه به سیاق: در بررسی و نگارش متن، دقت کنید که کلمه "نوی" به درستی در سیاق مورد نظر قرار گیرد و معانی دیگر آن مورد توجه قرار گیرد.
با رعایت این نکات، میتوان به درستی از کلمه "نوی" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کتاب نوی جدیدی که به تازگی منتشر شده، داستانی جذاب و هیجانانگیز دارد.
نویسنده با قلم روان خود توانسته فضای عاشقانه داستان را به خوبی به تصویر بکشد.
من به برگزاری یک جلسه نقد و بررسی دربارهٔ اثر جدید نویسندهٔ جوان علاقهمند هستم.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: جدید، تازه، نو، نوین، مدرن، امروزی، کنونی، بدیع، تر و تازه، کاملا نو، تر و تمیز، کاملا تازه، اراسته و مرتب، بهنگام، در جریان روز، مطلع