جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نیرنگ . [ رَ / ن َ رَ ] (اِ) سحر. افسون . نیرنج . (لغت فرس ) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ). جادوئی . افسون . (اوبهی ). ساحری . افسونگری . (برهان قاطع). طلسم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). جادو. فسون : سخن جز ز یزدان و از دین مگوی ز نیرنگ وجادو شگفتی مجوی . فردوسی . ز نیرنگ و از تنبل و جادوئی ز کردار کژی و از بدخوئی . فردوسی . بیامد به تخت کئی برنشست همه بند و نیرنگ تو کرد پست . فردوسی . زهیچ گونه بدو جادوان حیلت ساز به کار برد ندانند حیلت و نیرنگ . فرخی . که گمان برد که این کار به سر برده شود به فسون و به حیل کردن و زرق و نیرنگ . فرخی . چو ادیان (؟) که همه جادوند مردم او وز آب جوی به نیرنگ برکشند آذر. عنصری . مر او را زنی کابلی دایه بود که افسون و نیرنگ را مایه بود. اسدی . پست بنشین و چشم دار و بدانک زود زیر وزبر شود نیرنگ . ناصرخسرو. ره هندوان سوی نیرنگ و افسون ره رومیان زی حساب است و الحان . ناصرخسرو. بر من نهاد روی و فروبرد سربه سر نیرنگ و سحر خاطر و طبعم چو اژدها. مسعودسعد. جهان انباشت گوش من به سیماب بدان تا نشنوم نیرنگ این زن . خاقانی . به ساعتی شکند رمح او طلسم عدو به پیش معجز موسی چه جای نیرنگ است . ظهیر. نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگش . طاهر فضل . || شعبده . (ناظم الاطباء). چشم بندی .حقه بازی . (یادداشت مؤلف ) : هرچند این همه حال نیرنگ است و بر آن داهیان و سوختگان بند شود. (تاریخ بیهقی ص 331). بر جهان چند نوع نیرنگ است بر ملک چند گونه احزان است . مسعودسعد. ای فلک شرم تا کی این نیرنگ ای جهان توبه تا کی این وسواس . مسعودسعد. ای پسر در دلبری بسیار شد نیرنگ تو بی کنار و بی کران شدصلح ما و جنگ تو. سوزنی . دید نیرنگ چرخ آینه رنگ آینه ٔ عیش نازدوده هنوز. خاقانی . در غمزه ٔ جادوی او نیرنگ رنگارنگ بین در طبع خاقانی کنون سودای گوناگون نگر. خاقانی . تو می خور صبوحی ترا از فلک چه که چون غول نیرنگ الوان نماید. خاقانی . شه از نیرنگ این گردنده دولاب عجب درماند و عاجز شد در این باب . نظامی . مگر کز روزگار آموخت نیرنگ که از موی سیاه ما برد رنگ . نظامی . دستم چو از نیرنگ او آمد به زیر سنگ او بر چهره ٔ گلرنگ او چون لاله در خون آمدم . عطار. جهان پیر است وبی بنیاد ازین فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم . حافظ. || حیله . (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (اوبهی ) (آنندراج ) مکر. (انجمن آرا) (غیاث اللغات ) (جهانگیری ) (آنندراج ). فریب .(غیاث اللغات ) : یکی گنده پیری شد اندر کمند پر آژنگ و نیرنگ و افسون و بند. فردوسی . چو بشنید رستم بخندید و گفت که چندین چه باشی به نیرنگ جفت . فردوسی . چو برگشت ماهوی شاه جهان بدانست نیرنگ او در نهان . فردوسی . در چشمه شرع کج روم چون خرچنگ در بیشه دین چو روبهم پرنیرنگ . شرف الدین یزدی . به صد نیرنگ و دستان گاه و بیگاه به آذربایگان آورد بنگاه . نظامی . || تدبیر. چاره گری : تو مردی بزرگی و زورآزمای بسی چاره دانی به نیرنگ و رای . فردوسی . به موبد چنین گفت پس شهریار که دل را به نیرنگ رنجه مدار. فردوسی . پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ همه ازدر مرد فرهنگ و سنگ . فردوسی . ز دشمنان زبردست چیره خانه ٔ خویش نگاه داشت نداند به چاره و نیرنگ . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 207). برونش آرم به نیروی و به نیرنگ چو آتش ز آهن و چون آهن از سنگ . نظامی . یکی را به نیرنگ مشغول دار دگر را برآور ز هستی دمار. سعدی . || علم حیل . علم مکانیک . (یادداشت مؤلف ) : بسی ماهی از سیم و از زر ناب به نیرنگ کرده روان زیر آب . اسدی . ز سیم و ز زر مرغ و پیل و دده به نیرنگ کرده روان بر رده . اسدی . || کیمیا. (فرهنگ خطی ). || مجازاً، به معنی عجایبات نیز آید. (غیاث اللغات ). رجوع به معنی اول شود. || اعجاز. کرامت . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || هرچیز تازه و نو. (ناظم الاطباء). - ناموس و نیرنگ ؛ حیله و تدبیر. فریب وافسون : فلک با این همه ناموس و نیرنگ شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ . نظامی . - نیرنگ بردن ؛ افسون گشودن . سحر و افسون را باطل کردن : همه بند و نیرنگ ارژنگ برد دلارام بگرفت و گاهت سپرد. فردوسی . - نیرنگ به کار بردن ؛ فسون کردن . جادو به کار بردن : ز هیچ گونه بدو جادوان حیلت ساز به کار برد ندانند حیلت و نیرنگ . فرخی . - نیرنگ راست کردن ؛ حیله گری کردن . گربزی کردن : چو زآنگونه نیرنگ ها کرد راست ز سالار آخر خری ده بخواست . فردوسی . - نیرنگ زدن ؛ سحر کردن . افسون کردن . (فرهنگ فارسی معین ). - || حقه زدن . مکر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). - نیرنگ ساختن ؛ جادو کردن : بدو گفت نیرنگ سازی هنوز نگردد همی پشت شوخیت گوز. فردوسی . گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت . فردوسی . - || حیله گری کردن . مکر کردن : ز بدگوهری بر تو این بس نشان که نیرنگ سازی به گردنکشان . فردوسی . - || چاره جوئی کردن . تدبیر کردن . چاره جستن : ز هرگونه نیرنگها ساختند [ طبیبان ] مر آن درد را چاره نشناختند. فردوسی . - نیرنگ کردن ؛ شعبده بازی کردن : چو ابر فندق سیمین در آبدان ریزد برآرد از دل فیروزه شکل سیمین رنگ مشعبدی است که بر خرد مهره های رخام به حقه های بلورین همی کند نیرنگ . ازرقی (از فرهنگ خطی ). - نیرنگ نمودن ؛ شعبده بازی کردن . جادوگری کردن : در آب و آتش نیرنگها نماید صلب چو ساحران به کف شهریار از آتش و آب . مسعودسعد. افسون، تزوير، تغابن، حقه، حقه، حيله، خدعه، دستان، دغا، ريو، شيد، شيله پيله، طلسم، فريب، فريب، فسون، فسوس، گول، مكر trick, trickery, deception, ruse, craft, artifice, witchcraft, trap, art, deed خدعة، حيلة، مكيدة، براعة، مكر، مزحة، عمل بارع، مجموع أوراق اللعب، عادة خاصة، دور المرء باللعب، طفل وسيم، خدع، احتال، زخرف، وقع في الشرك، زين، رقيق، ماكر kandırmak astuce trick truco trucco فوت و فن، حیله، لم، رمز، حیله گری، حیله بازی، گول زنی، فریب، فریبکاری، اغفال، تقلب، تزویر، مکر، مهارت، پیشه وری، هنر، صنعت، پیشه، استادی، تصنع، اختراع، سحر، جادو گری، افسون گری، دام، تله، گیر، دریچه، اسباب، فن، استعداد
خدعة|حيلة , مكيدة , براعة , مكر , مزحة , عمل بارع , مجموع أوراق اللعب , عادة خاصة , دور المرء باللعب , طفل وسيم , خدع , احتال , زخرف , وقع في الشرك , زين , رقيق , ماكر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نیرنگ" در زبان فارسی به معنای تدبیر، حقه، یا فریب استفاده میشود. در مورد نگارش و استفاده از این کلمه، میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
املای صحیح: املای صحیح این کلمه "نیرنگ" است و باید بدون هیچگونه تغییر یا افزودهای نوشته شود.
نحوه استفاده: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود و میتواند به تنهایی یا در ترکیب با دیگر کلمات استفاده شود. به عنوان مثال:
"او در بازی نیرنگ به خوبی عمل کرد."
"نیرنگ بازان همیشه در تلاش برای فریب دیگران هستند."
قافیه و وزن: اگر در شعر یا متون ادبی به کار میرود، توجه به وزن و قافیه مهم است. "نیرنگ" را میتوان در ابیات مختلف به کار برد، البته باید توجه کرد که با کلمات دیگر هماهنگ باشد.
لحن و سبک: بسته به سیاق متن، لحن و سبک نوشتار میتواند متفاوت باشد. در متون ادبی یا شعرهای کلاسیک، این کلمه ممکن است بار معنایی بیشتری داشته باشد.
مترادفها: مترادفهای "نیرنگ" شامل "فریب"، "حقه"، و "تدبیر" هستند که میتوانند بسته به زمینهی متن به کار روند.
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "نیرنگ" به درستی و بهطور مؤثر در نوشتارهای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او با نیرنگ خود توانست اعتماد همه را جلب کند، اما حقیقت دیر یا زود نمایان میشود.
نیرنگ در دنیای سیاست بسیاری از افراد را به سمت اهداف خود سوق میدهد.
دوستش با نیرنگ و فریبکاری او را در یک موقعیت دشوار قرار داد.