جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

niki
goodness  |

نیکی

معنی: نیکی . (حامص ) خوبی . حسن . مقابل عیب و بدی . صفت خوب و پسندیده :
بر آغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت ونیکی همه راز کرد.
بوشکور.
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن .
فردوسی .
بود نیکی تو از این بد فزون
تو بودی به نیکی مرا رهنمون .
فردوسی .
وآنت گویدهمه نیکی ز خدای است ولیک
بدی ای امت بدبخت همه کار شماست .
ناصرخسرو.
|| درستی . صحت . استواری . جودت . صلاح :
تو نیکی طلب کن نه زودی کار.
فخرالدین اسعد.
|| نیکوکاری . کار خیر. حسنه . مقابل سیئة :
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز.
فردوسی .
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت .
فردوسی .
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس .
فردوسی .
که نیکی گم نگردد در دو گیهان .
فخرالدین اسعد.
یکی خوب مایه ست نیکی به جای
که سود است از وی به هر دو سرای .
اسدی .
خدای عزوجل شما را که آفرید برای نیکی آفرید. (تاریخ بیهقی ص 338).
ز نیکی به نیکی رسد مرد از آن
که هرکس که او گل کند گل خورد.
ناصرخسرو.
ز این بیش چه نیکی آمد از تو
وز گاو گنه چه بود وز خر.
ناصرخسرو.
خطاب شود به کرام الکاتبین تا به عدد هر ستاره که به این آسمان دنیاست ده نیکی مقبول در نامه ٔ اعمال این بنده ثبت و ده بدی محو گرداند. (قصص الانبیاء ص 13).
هرکه به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی اوروی بدو باز کرد.
نظامی .
ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت
که نیکی و بدی از خلق داستان ماند.
سعدی .
|| خیرخواهی . (ناظم الاطباء). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || کرم . احسان . جود. سخا. انعام . افضال :
همان نیز نیکی به اندازه کن
ز مرد جهاندیده بشنو سخن .
فردوسی .
همه داد و نیکی و شرم است و مهر
نگه کردن اندر شمار سپهر.
فردوسی .
ای خداوندی که تا تو از عدم پیدا شدی
بسته شد درهای بخل و آن نیکی گشت باز.
منوچهری .
خواجه بر من در نیکی دربست
چه کنم لب به بدی نگشایم .
خاقانی .
چون به نیکیم شرمسار نکرد
به بدی چند شرمسار کند.
خاقانی .
نیک ار در محل خود نبود
ظلم خوانندش ارچه بد نبود.
اوحدی .
نیکی ای کان نه در محل خود است
تو نکوئی گمان مبر که بد است .
مکتبی .
نیکیت شیشه ای است ای عاقل
مکن از سنگ منتش باطل .
مکتبی .
|| پرهیزگاری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دیانت . (ناظم الاطباء). || ثواب . (فرهنگ فارسی معین ). پاداش خوش :
شاد باش و به دل نیک همه نیکی یاب
شاد باش وز خداوند همه نیکی بین .
فرخی .
به دانش بیلفنج نیکی کزین جا
نیایند با تو نه خانه نه مانه .
ناصرخسرو.
ز نیکی به نیکی رسد مرد از آن
که هرکس که او گل کند گل خورد.
ناصرخسرو.
از هرچه گفته ام نه همی جویم
جز نیکی ای خدای تو دانائی .
ناصرخسرو.
به نامه درون جمله نیکی نویس
چو در دست توست ای برادر قلم .
ناصرخسرو.
نیک و بد چون همه بباید مرد
خنک آنکس که گوی نیکی برد.
سعدی .
|| فراخی . (یادداشت مؤلف ). رخاء. خوش سالی : نیکی و بدی سال اندر جو پدید آید که چون جو راست برآید و هموار دلیل کند که آن سال فراخ بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگ سال بود. (نوروزنامه ). || نعمت . نعمی . نعیم . (یادداشت مؤلف ). آسایش . رفاه . راحت . مقابل رنج . خوشی . مقابل ناخوشی :
ز نیکی جدا مانده ام زین نشان
گرفتار در دست مردم کشان .
فردوسی .
همه بد ز شاه است و نیکی ز شاه
کزو بند و چاه است و زو تخت و گاه .
فردوسی .
|| مهربانی . لطف :
بد و نیکی به جای دشمن و دوست
هر یکی در محل خود نیکوست .
؟
|| راستی . صداقت . (ناظم الاطباء). || زیبائی . حسن . جمال . (ناظم الاطباء). رجوع به نکوئی و نیکویی شود. || (اصطلاح نجوم ) سعادت . (ازمقدمه ٔ التفهیم از فرهنگ فارسی معین ).
- به نیکی ؛ به خوبی . به نیک خواهی . از روی محبت و دوستی :
به موبد چنین گفت شاه آن زمان
که بر ما مبر جز به نیکی گمان .
فردوسی .
نباید که بینند رنجی براه
مکن جز به نیکی در ایشان نگاه .
فردوسی .
- || چنانکه باید. به دقت . به صحت :
واین ملک گرچه بد عمل دار است
هم بنیکی حساب من رانده ست .
خاقانی .
- به نیکی یاد کردن ؛ ذکر خیر. به خوبی از کسی نام بردن . محاسن او را باز گفتن :
همی نصیحت من یاد دار و نیکی کن
که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد.
سعدی .
- نیکی دیدن ؛ خیر دیدن :
هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند.
سعدی .
- نیکی کردن ؛ نکوکاری کردن . کار خیر کردن :
به کردار نیکی همی کردمی
وز الفغده ٔ خویشتن خوردمی .
بوشکور.
مکن بدی تو و نیکی بکن چرا فرمود
خدای ما را گر ما نه حی و مختاریم .
ناصرخسرو.
چون که تو گر بد کنی زآن دیو را باشد گناه
ور یکی نیکی کنی زآن مر ترا باشد ثنا.
ناصرخسرو.
- || احسان کردن :
اگر پادشاهی بود در گهر
بباید که نیکی کند تاجور.
فردوسی .
بکن نیکی و در دریاش انداز
که روزی درکنارت آورد باز.
فخرالدین اسعد.
- || لطف و شفقت کردن :
تو بیداری او بی خودی می کند
تو نیکی کنی او بدی می کند.
نظامی .
بدی کردند و نیکی با تن خویش .
سعدی .
تو بر خلق نیکی کن ای نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت .
سعدی .
عجب نبود از سیرت بخردان
که نیکی کنند از کرم با بدان .
سعدی .
- امثال :
بد می کنی و نیک طمع می داری .
نیکی نبود سزای بدکرداری .
نیکی را نیکی آید .
نیکی راه به خانه ٔ صاحب خود برد .
نیکی فراموش نشود .
نیکی گم نشود .
نیکی کنی به جای تو نیکی کنند باز
ور بد کنی به جای تو از بد بتر کنند.
... ادامه
987 | 0
مترادف: احسان، خوبي، خير، نكويي، نيكويي
متضاد: بدي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (حاصل مصدر)
مختصات: (حامص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: niki
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 90
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
goodness | beneficence , wellness , benefaction
ترکی
iyilik
فرانسوی
bonté
آلمانی
güte
اسپانیایی
bondad
ایتالیایی
bontà
عربی
صلاح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نیکی" در زبان فارسی به معنای خوبی، نیکویی و خوبی‌های اخلاقی است. در مورد قواعد فارسی و نگارشی مربوط به کلمه "نیکی"، می‌توان نکات زیر را مطرح کرد:

  1. معنی و کاربرد: "نیکی" به معنای کارهای خوب، اخلاق نیکو و رفتارهای پسندیده به کار می‌رود. این واژه معمولاً در جمله‌های توصیفی و اخلاقی استفاده می‌شود.

  2. نحوه نوشتن: این کلمه به صورت "نیکی" نوشته می‌شود و به حروف فارسی از چپ به راست خوانده می‌شود.

  3. جمع و مفرد: "نیکی" به صورت مفرد استفاده می‌شود، اما اگر بخواهیم به صورت جمع به کار ببریم، می‌توانیم از "نیکی‌ها" استفاده کنیم.

  4. ترکیب‌ها: کلمه "نیکی" می‌تواند در ترکیب با سایر واژه‌ها قرار گیرد. مثلاً "نیکی کردن"، "عمل نیکی" یا "رفتن به نیکی".

  5. نکته‌های نگارشی:
    • در جمله‌های خود به تقاوت بین "نیکی" و "بدی" توجه داشته باشید.
    • معمولاً این کلمه در جملات مثبت به کار می‌رود و در مواردی مانند نصیحت یا دعوت به انجام کارهای نیکو استفاده می‌شود.

به عنوان مثال، جملات زیر می‌تواند به درک بهتر کلمه نیکی کمک کند:

  • "همواره در زندگی‌ام به نیکی رفتار کردم."
  • "نیکی کردن به دیگران یکی از اصول اخلاقی مهم است."

هر سوال دیگری در این زمینه دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. نیکی کردن به دیگران باعث افزایش شادی و رضایت در زندگی ما می‌شود.
  2. همیشه سعی کن با نیکی و محبت به اطرافیان خود رفتار کنی.
  3. در فرهنگ ما، نیکی به والدین و بزرگترها به عنوان یکی از ارزش‌های مهم شناخته می‌شود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری