جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نیم . (اِ) نصف . نیمه . یک جزء از دو جزء چیزی . (یادداشت مؤلف ). یک دوم چیزی : چو از روز رخشنده نیمی برفت دل هر دو جنگی سواران بتفت . فردوسی . وزین بهر نیمی شب دیریاز نشستی همی با بتان طراز. فردوسی . چو نیمی گذشت از شب دیریاز دلیران برفتن گرفتند ساز. فردوسی . زرگری باید کز مایه ٔ ما کار کند مایه ما را و هر آن سود که باشدبه دو نیم . فرخی . نه من و نیمش تیغی که بدو جوید کین سه رش و نیم درازی یکی قبضه ازین . منوچهری . این شهر [ گرگان ] به دو نیم است شهرستان است و بکرآباد. (حدود العالم ). مجال دادش فرعون و گفت هرچه مرا به دوزخ اندر باشد فتوح با تو دونیم . سوزنی . طالوت در لشکر خویش منادی کرد که هر که بیرون رود و با وی جنگ کند نیمی مملکت خویش به وی دهم . (قصص الانبیاء ص 147). طالوت ترا طلب می کند تا عذر خواهد و نیم مملکت و دختر خویش را به تو دهد. (قصص الانبیاء ص 149). بنی اسرائیل دو گروه شدند یک نیم با موسی بودند و یک نیم با قارون بودند. (قصص الانبیاءص 116). یک جام نخست توبربود مرا از من از جام دوم کم کن نیمی که تمام است آن . خاقانی . مشتری دیده نه ای رویش مگر گوئی کسی سیب را بشکافت سوی چرخ شد یک نیم او. خاقانی . جهان نیمی ز بهر شادکامی دگر نیمی ز بهر نیک نامی است . نظامی . دست دراز از پی یک حبه سیم به که ببرّند به دانگی و نیم . سعدی . سوءالی چند دارم از حکیمی سؤال نیک هست از علم نیمی . پوریای ولی . اصفهان نیمی از جهان گفتند نیمی از وصف اصفهان گفتند. ؟ || وسط. میان . (ناظم الاطباء). رجوع به نیم روز و نیم شب شود. || هر چیز ناقص و ناتمام . (ناظم الاطباء). رجوع به نیم کاره و نیم پز و نیم بند شود. || (اصطلاح دریانوردان خلیج فارس ) عرشه ٔ کشتی . (فرهنگ فارسی معین ) (از اصطلاحات کشتی سدیدالسلطنة). || نام درختی هندی که برگ آن زخم را به می کند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). نام درختی خوش سایه که در هندوستان اکثر در خانه ها و راسته ها می نشانند و برگ و بار و پوست همه تلخ دارد و برگ آن زخم را نافع است . (از آنندراج ). گلش مثل خوشه که چندین بنفشه بار او باشد و وسط گلها زرد و با عطریه وخوش منظر و در اصفهان ثمر او را سنجد کرجی نامند و در مازندران کنار گویند و آن به قدر سنجد کوچکی است مایل به تدویر و تلخ و در بعضی بلاد معروف به درخت توزاست و گل او محلل و رادع و جهت اورام به غایت مفید و جهت مفاصل و نقرس و دردسر نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || پوستین که نصف تن را پوشد. پوستین از پوست روباه گرانبها که نصف تن پوشد. (یادداشت مؤلف از تاج العروس ). رجوع به حاشیه ٔ ماده ٔ بعد شود. - به [ بر ] دو نیم بودن دل ؛ کنایه از نهایت نگرانی و دلواپسی و اضطراب و اندوه : جهان از بداندیش در بیم بود دل نیک مردان به دو نیم بود. فردوسی . روانش پر از غم دلش بر دو نیم همی داشتی ز آن به دل ترس و بیم . فردوسی . سر گنج داران پر از بیم گشت ستم کاره را دل به دو نیم گشت . فردوسی . - به [ بر ] دو نیم شدن [ گشتن ] ؛ پراکنده شدن . متفرق گشتن . از هم پاشیدن : همه شهر و لشکر به دو نیم گشت دل نیک مردان پر از بیم گشت . فردوسی . همه پادشاهی شود بردو نیم خردمند ماند به رنج و به بیم . فردوسی . - || دو تکه شدن . دو پاره شدن . از وسط شکافتن : یارب به دست آنکه قمر ز او دو نیم شد تسبیح گفت در کف میمون او حصا. سعدی . - دونیم کردن ؛ به دو نیم کردن . بر دو نیم کردن . شقه کردن . تنصیف . به دو قسمت از هم بریدن یک چیز. (یادداشت مؤلف ) : بزد نیزه ٔ او به دونیم کرد نشست از بر زین و برخاست گرد. فردوسی . میانت به خنجر کنم بر دونیم دل انجمن گردد از تو به بیم . فردوسی . نیا را به خنجر به دو نیم کرد سر کینه جویان پر از بیم کرد. فردوسی . عاقبت او را به دست آورد و به اره به دو نیم کرد. (نوروزنامه ). تو گوئی بینی اش تیغی است از سیم که کرد آن سیم را تیغی به دو نیم . نظامی . 1- نصفه، نصف، نيمه
2- ميان، وسط half, moiety, semi-, demi-, hemi- نصف، نصف ساعة، ظهير مساعد، فصل الدراسى، جزئيا، نصفيا، شطريا yarım moitié halb medio metà نیمه، نیمی، طرف، عیال، بخش، قسمت مساوی، تقریبا نصف، نی
نصف|نصف ساعة , ظهير مساعد , فصل الدراسى , جزئيا , نصفيا , شطريا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "نیم" در زبان فارسی به معنای نصف یا یک نیمه است و در موارد مختلفی استفاده میشود. در ادامه، برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه را بررسی میکنیم:
استفاده از "نیم" در عددها:
"نیم" معمولاً قبل از شمارهها به معنای نصف آن عدد به کار میرود، مانند:
«نیم ساعت» به معنای ۳۰ دقیقه
«نیم روز» به معنای ۱۲ ساعت
تلفظ و نوشتار:
"نیم" به صورت «نیم» نوشته و تلفظ میشود و باید دقت شود که به شکل «نی» یا «می» نخوانده شود.
حروف اضافه:
برای ترکیب "نیم" با سایر کلمات، معمولاً از حروف اضافه استفاده میشود، مانند:
«نیم نان» به معنای نصف نان
«نیمه شب» به معنای زمانی که حدود نیمه شب است
استفاده به عنوان صفت:
"نیم" میتواند به عنوان صفت نیز به کار برود، مانند:
«نیمه سرخ» یا «نیمه تمام» که در اینجا به معنای نیمهای از یک چیز است.
جمع و مفرد:
پسوند "ها" به "نیم" اضافه نمیشود و این کلمه به صورت مفرد وجود دارد. به عنوان مثال، نمیتوان گفت "نیمها".
نوشتار صحیح:
همیشه باید توجه داشته باشید که "نیم" به صورت جدا نوشته شود و اگر بخواهد به عبارات دیگر متصل شود، باید به فرم صحیح خود باقی بماند.
این نکات میتوانند به شما در فهم و استفاده صحیح از کلمه "نیم" در نگارش کمک کنند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
نیمه شب، صدای باران را شنیدم که بر روی سقف میبارید.
او نیم کیلو سیب خرید تا از میوههای تازه بهرهمند شود.
در نیمهی راه، تصمیم گرفتند تا استراحتی کوتاه داشته باشند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: نیمه، نیمی، طرف، عیال، بخش، قسمت مساوی، تقریبا نصف، نی
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر