جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

hazimat
defeat  |

هزیمت

معنی: هزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح :
هزیمت به هنگام بهتر که جنگ
چو تنها شدم نیست جای درنگ .
فردوسی .
در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خرد
ورنه مجنونی چرا می پای کوبی در سُرُب ؟
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 36).
در هزیمت ز نور و تابش او
هرچه دریافتند برْبایند.
مسعودسعد.
خصم از سپاهت ناگهی جسته هزیمت را رهی
چون جسته از نقب ابلهی جان برده کالا ریخته .
خاقانی .
هزیمت را غنیمتی درست شناختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ایلک خان پس از هزیمت بلخ با ولایت خویش رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
چو سلطان در هزیمت عود می سوخت
علم را میدرید و چتر میدوخت .
نظامی .
چون درآید تیرباران بلا
در هزیمت دامن تر داشتن .
عطار.
بددلان از بیم جان در کارزار
کرده اسباب هزیمت اختیار.
مولوی .
در خزان بین صدهزاران شاخ و برگ
از هزیمت رفته دردریای مرگ .
مولوی .
چو بینی که یاران نباشند یار
هزیمت ز میدان غنیمت شمار.
سعدی .
- به هزیمت ؛ شکست خورده و گریزان : مبارزان و اعیان یاری دادند و کین درگشادند و مکرانی برگشت به هزیمت . (تاریخ بیهقی ). احمد علی نوشتکین از راه کرمان به راه تون به هزیمت آنجا آمده بود. (تاریخ بیهقی ).
- سر به هزیمت بردن ؛ جان خود را با گریز از میدان نجات دادن :
از چو منی سر به هزیمت نبرد
صحبت خاکی به غنیمت شمرد.
نظامی .
ترکیب ها:
- هزیمت افتادن . هزیمت برافکندن . هزیمت رفتن . هزیمت شدن .هزیمت کردن . هزیمت گرفتن . هزیمت نمودن . هزیمتی . رجوع به این مدخل ها شود.
|| (اِ) سپاهی فراری :
بسی در قفای هزیمت مران
نباید که دور افتی از یاوران .
سعدی .
|| (ق ) در حال گریز :
سپه چون سپهبد نگون یافتند
هزیمت سوی شاه بشتافتند.
اسدی .
... ادامه
485 | 0
مترادف: تاروماري، شكست، عقب نشيني، فرار، گريز، هزم
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: هزیمة] [قدیمی]
مختصات: (هَ مَ) [ ع . هزیمة ] (اِ.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: hazimat
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 462
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
defeat | decampment , cost
ترکی
senin yenilgin
فرانسوی
ta défaite
آلمانی
deine niederlage
اسپانیایی
tu derrota
ایتالیایی
la tua sconfitta
عربی
هزيمة | فشل , إحباط , إيقاع الهزيمة , تخييب , هزم , فاز , قهر , غلب , فسخ , أبطل , خيب , أحبط , كسر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "هزیمت" در زبان فارسی به معنای شکست یا ناکامی در میدان جنگ یا رقابت است. در نگارش و استفاده از این واژه، نکات زیر می‌تواند مد نظر قرار گیرد:

  1. املا: کلمه "هزیمت" به این شکل صحیح است و باید به همین صورت نوشته شود.

  2. جایگاه: این کلمه معمولاً در متون رسمی، ادبی و تاریخی به کار می‌رود و در مباحث مربوط به سیاست، جنگ و رقابت‌های اجتماعی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.

  3. صرف و نحو: "هزیمت" به عنوان یک اسم لازم، معمولاً بدون تغییر و در حالت‌های مختلف به کار می‌رود. برای مثال:

    • هزیمت دشمن
    • هزیمت در میدان جنگ
  4. ترکیب‌ها: می‌توان آن را با واژه‌های دیگر ترکیب کرد تا معانی خاص‌تری به‌دست آید، مانند:

    • هزیمت تاریخی
    • هزیمت نظامی
    • هزیمت در مبارزه
  5. مفاهیم مرتبط: واژه‌های هم‌خانواده یا واژه‌های مرتبط با "هزیمت" شامل شکست، ناکامی، عقب‌نشینی و ... هستند.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه "هزیمت" به شکل مؤثر و صحیح در متون فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. هزیمت نیروهای دشمن در میدان جنگ باعث افزایش روحیه رزمندگان شد.
  2. تحلیلگران سیاسی پیش‌بینی کردند که هزیمت اخیر رژیم، به کاهش قدرت آن در منطقه منجر خواهد شد.
  3. غلبه بر هزیمت‌های گذشته، می‌تواند انسان را به موفقیت‌های بزرگتری برساند.

واژگان مرتبط: شکست، کوچ

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری