جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: هیکل . [ هََ ک َ ] (ع اِ) هیأت . صورت و تنه ٔ مردم . (برهان ). صورت و شکل . (غیاث اللغات ). ریخت . کالبد. پیکر. (منتهی الارب ).صورت و شخص . ج ، هیاکل . (اقرب الموارد) : در مسکنی که هیچ نفرساید فرسوده گشت هیکل مسکینم . ناصرخسرو. بحری است ژرف عالم کشتیش هیکل تو عمرت چو باد و گردون چون بادبان کشتی . ناصرخسرو. روح القدس براقش وزقدر هیکل او خورشید میخ زر است اندر پی نعالش . خاقانی . تا شود این هیکل خاکی غبار پای به پایت سپرد روزگار. نظامی . پس چو آهن گرچه تیره هیکلی صیقلی کن صیقلی کن صیقلی . مولوی . - بدهیکل ؛ بی اندام . سخت زشت و کریه اندام : بدهیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی . (گلستان ). - خوش هیکل ؛ زیبا. قشنگ . باندام . - دیوهیکل ؛ به شکل و ریخت و صورت دیو : ز لاحولم آن دیوهیکل بجست پری پیکر اندر من آویخت دست . سعدی . - هیکل خاکی غبار ؛ کنایه از جسد و قالب آدمی باشد. (برهان ) (آنندراج ). - هیکل دار ؛باهیکل . جسیم . درشت . تنومند. ضخیم . || هر بنای بلند. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هر بنایی که عظیم و رفیع باشد. (برهان ). || هر حیوان ضخیم و طویل . (اقرب الموارد). هر حیوانی که گنده و جسیم و ضخیم باشد. (برهان ). خر بزرگ . (مهذب الاسماء). جثه ٔ بزرگ و اسب درازجسم . (غیاث اللغات ). اسب دراز ضخیم . (منتهی الارب ). - فرس هیکل ؛ مرتفع. (اقرب الموارد). - هیکل رضوان ؛ بهشت . کنایه از بهشت است . (برهان ) (آنندراج ). || گیاه دراز تمام بالیده . (منتهی الارب ). گیاهی که دراز و بزرگ و رسیده باشد و همچنین است درخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). واحد آن هیکلة است . (اقرب الموارد). || شکوه . 1- اندام، بالا، بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، ريخت، شكل، قامت، قد
2- بتخانه، بت
3- معبد temple, physique, statue, habitus, fan, gink, person, hickel معبد، هيكل، صدغ، كنيسة، محفل ماسوني، فاتوح vücut corps körper cuerpo corpo پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه، ساختمان بدن، ترکیب، سازمان بدن، هيئت، مجسمه، تندیس، پیکره، تمثال، پیکر، وضعیت ساختمان جسمانی، پنکه، پروانه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، شخص، مرد، آدم، یارو، کس، نفر
... ادامه
565|0
مترادف:1- اندام، بالا، بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، ريخت، شكل، قامت، قد
2- بتخانه، بت
3- معبد
temple|physique , statue , habitus , fan , gink , person , hickel
ترکی
vücut
فرانسوی
corps
آلمانی
körper
اسپانیایی
cuerpo
ایتالیایی
corpo
عربی
معبد|هيكل , صدغ , كنيسة , محفل ماسوني , فاتوح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "هیکل" در زبان فارسی به معنی «شکل» یا «قامت» است و به طور خاص به بدن انسان یا موجودات دیگر اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
نحوه نگارش:
"هیکل" به صورت «ه» و «ی» و «ک» و «ل» نوشته میشود و هیچگونه تحتاللفظی ندارد.
توجه به فعل و صفت:
این کلمه میتواند به عنوان اسم به کار رود: «هیکل او بسیار زیباست.»
همچنین میتواند در جملات صفتی به کار رود: «هیکل بلند و استوار او تحسینبرانگیز بود.»
تسمیه و کنایی:
در برخی موارد، "هیکل" میتواند به معنای مجازی نیز به کار رود، مانند «هیکل فرهنگ».
عدداَفزوده و تثنیه:
برای جمع بستن این کلمه، میتوان از "هیکلی" یا "هیکلها" استفاده کرد: «هیکلها در ورزشگاه به نمایش درآمدند.»
موارد کاربرد:
این کلمه اغلب در متون ادبی، توصیفی و حتی در شعر استفاده میشود و به توصیف ویژگیهای ظاهری یا اندام اشاره میکند.
توجه داشته باشید که مفهوم کلمه بستگی به بافت و زمینه کاربرد آن دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
هیکل او به قدری بلند و تنومند است که همه به او توجه میکنند.
ورزش روزانه باعث تقویت هیکل و بهبود سلامتی میشود.
هیکل مجسمه قدیمی در پارک، زیبایی خاصی به محیط بخشیده است.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر