جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

wow  |

وا

معنی: وا. (حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف (آ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ (رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان . || (پیشوند) وا (مزید مقدم ) گاه بر سر فعل درآید و خلاف و عکس معنی فعل را رساند: رو و وارو، کش و واکش ، کنش و واکنش . || (حرف اضافه ) گاه بجای با و به و بسوی آید چنانکه اگر گویند که وا او گفتم اراده ٔ آن باشد که بااو گفتم یا به او گفتم : واهوش آمدن ، بهوش آمدن . الافاقة؛ واهوش آمدن . (زوزنی ). الاختناث ؛ سرمشک وا بیرون نوردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). وادید آمدن ، بادید آمدن . پدید آمدن : مؤمن فرزندان خود را اضافه چون وا بت کند. (کتاب النقض ص 552). و مذهب اهل حق آن است که قدرت وا فعل است . (کتاب النقض ص 542).
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی .
نظامی .
که بسیار ناید بر اندکی
یکی وا صد آید نه صد وا یکی .
نظامی .
سرانجام اگرچه بد بد رود
خر لنگ وا آخور خود رود.
نظامی .
گفتند محبت چیست گفت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته ودر هشده هزار عالم کس را نیافته که یک شربت از او درکشد تا آخر وا حق شد و از این عبارت در وجود آمد که یحبهم و یحبونه (تذکرةالاولیاء عطار).
گرچه ما وا سوی مأوا میرویم
با دل آشفته زینجا میرویم .
شاه داعی شیرازی .
بطن السماء؛ آن سوی که وا ما دارد. (السامی فی الاسامی ). ظهرالسماء؛ آن سوی که وا دیگر آسمان دارد. (السامی ). التنفش ؛ موی وا تیغ خاستن . (زوزنی ). وا تیغ خاستن موی . (منتهی الارب ). || به معنی به : واپس رفتن . واپس خزیدن . واپس دادن . واگذاشتن . واایستادن :
رستمان را ترس و غم واپیش برد
هم ز ترس آن بددل اندر خویش مرد.
مولوی .
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی .
التقشیع، ابرو وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). الاستعاط؛ دارووا بینی خویش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). التعقیب ؛ وا گوشه ٔ دهان افکندن سخن . (تاج المصادر بیهقی ). السفوف ؛ دارو که وا دهن پراکنند. (مهذب الاسماء). || (پیشوند) گاهی به معنی باز است چنانکه وانگوئی به معنی بازنگوئی باشد و واگفت به معنی بازگفت است : واشدن . واکردن . واماندن . واترقیدن :
هزار یوسف گم گشته واتوانی یافت
سر آستین جمال خود ار بیفشانی .
نجیب الدین جربادقانی .
یک بیک وامیشناسم خلق را
همچو گندم من ز جو در آسیا.
مولوی .
گیپاپزان که صبح سر کله واکنند
آیا بود که گوشه ٔ چشمی بما کنند.
بسحاق اطعمه .
|| مکرّر. دوباره . مجدّد. باز: الاستعادة؛ سخن وادرخواستن . (زوزنی ). واگویه کردن ، وادیدن :
برسم خسروی بنواختندش
ز خسرو هیچ وانشناختندش .
نظامی .
بده یک بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی .
نظامی .
|| علامت پیشوند فعل است : ریشتن - واریشتن . ریسیدن - واریسیدن .جستن - واجستن . چرخیدن - واچرخیدن . چرتیدن - واچرتیدن . چیدن - واچیدن . چیده - واچیده . پیچ - واپیچ . شمردن - واشمردن . پژوهیدن - واپژوهیدن . بمال - وامال . خواندن - واخواندن . کن - واکن . شور - واشور. دوختن - وادوختن . ستودن - واستودن . نوشتن - وانوشتن . شتافتن - واشتافتن . نکوهیدن - وانکوهیدن . غلط - واغلط خوردن - واخوردن . ترقیدن - واترقیدن . زدن - وازدن . گفتن -واگفتن . بردن - وابردن . دادن - وادادن . || به معنی بر: الاعتتاب ؛ از چیزی واگردیدن . (زوزنی )، یعنی برگردیدن . || دراز: واکشیدن ، دراز کشیدن ، بدرازا خفتن . والمیدن . وا افتادن :
آصفی مرغ سحر نعره زنان است هنوز
گل بصد ناز قبا کنده و واافتاده ست .
آصفی .
مؤلف برهان گوید: به معنی رجعت هم هست ، چه هرگاه گویند واده مراد آن باشد که پس بده . (برهان ). || پس : واستدن ، پس ستدن ، پس گرفتن . وازدن ، هم شاید از این قبیل باشد، یعنی رد کردن چنانکه سکه ٔ قلب را. وامانده ، پس مانده ، عقب مانده : الاسترداد؛ وادادن خواستن . (زوزنی ).
... ادامه
451 | 0
مترادف: 1- باز 2- جدا، سوا 3- شكفته 4- آش 5- با
متضاد: بسته
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عامیانه]
مختصات: (عا.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صوت
آواشناسی: vA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 7
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
wow
ترکی
vay
فرانسوی
ouah
آلمانی
wow
اسپانیایی
guau
ایتالیایی
oh
عربی
رائع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "وا" در زبان فارسی می‌تواند به شیوه‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد و دارای معانی متفاوتی است. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. کاربردها:

    • "وا" به عنوان یک حرف ربط یا پیشوند در برخی واژه‌ها به کار می‌رود، مانند "وای بر"، "وای از"، و غیره.
    • در بعضی از لهجه‌ها یا به صورت محاوره‌ای به معنای "برو" یا "فرار کن" به کار می‌رود.
  2. نوشتار صحیح:

    • در نوشتار رسمی، بهتر است از کلمات و عبارات صحیح‌تر استفاده شود و از استفاده غیررسمی و محاوره‌ای پرهیز شود.
    • در صورتی که "وا" به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود، باید توجه داشت که باید در جمله با دیگر اجزای جمله هماهنگ باشد.
  3. نکات نگارشی:

    • زمانی که "وا" در آغاز جمله می‌آید، باید به حرف آغازین بعدی توجه کرد و ممکن است نیاز به استفاده از ویرگول یا سایر نشانه‌های نگارشی باشد.
    • همچنین در متون رسمی و ادبی بهتر است از "و" به جای "وا" استفاده شود، زیرا "وا" بیشتر در گفتگوهای غیررسمی یا شعر وجود دارد.
  4. مثال‌ها:
    • "وا می‌روی؟" (محاوره)
    • "وای بر تو!" (نگاه ادبی)

در نهایت، توجه به نوع متن و مخاطب بسیار مهم است و در هر زمینه‌ای می‌توان دستورالعمل‌های مشخصی را برای استفاده از این کلمه بر اساس نوع نگارش انتخاب کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. واژه‌های جدید همیشه می‌توانند به غنای زبان کمک کنند.
  2. پس از اینکه او به من گفت وا، متوجه شدم که باید موضوع را تغییر دهم.
  3. واگذاری مسئولیت‌ها به دیگران می‌تواند به تیم کمک کند تا بهتر عمل کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری