جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×
×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
پیوستن به لام تا کام

زیر مجموعه ها


سوالات متداول

×
×

to be obliged  |

واجب نمودن

معنی: واجب نمودن . [ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) لازم بودن . لازم به نظر رسیدن :
چه شیوه دارد اندر غمزه ٔ تو
که خونریزیش واجب مینماید.
عطار.
و رجوع به واجب و واجب کردن شود.
535 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 162
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
to be obliged
عربی
لتكون مجبر

500 کاراکتر باقی مانده

مطالب مرتبط

واجب

واجب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) لازم . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حتمی . ناگزیر. (ناظم

صقع واجب

صقع واجب . [ ص ُ ع ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنگاه که فلاسفه و متکلمان بخواهند کلمه

واجب شدن

واجب شدن . [ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )لازم شدن . فریضه بودن . لازم گشتن . فرض شدن

واجب کردن

واجب کردن . [ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لازم بودن . ضرورت داشتن . لازم آمدن . واجب

واجب الاتباع

واجب الاتباع . [ ج ِ بُل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ص مرکب ) آنکه (یا آنچه ) سزاوار متابعت باشد. (ناظم

واجب موسع

واجب موسع. [ج ِ ب ِ م ُ وَس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب به اعتبار وقت آن

جعبه لام تا کام

وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.
سفارش تبلیغات

تبلیغات توضیحی

عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات موضوعی

  1. ایدئولوژی زندگی تو چیه ؟ لایو با سیدمحمدعرشیانفر
  2. خرید دوره پولسازی

تبلیغات تصویری