جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: وارد. [ رِ ] (ع ص ، اِ) درآینده بر آب . رسنده به آب . (از اقرب الموارد). آینده بر آب و جز آن . (منتهی الارب ). درآینده و آینده بر آب و جزآن . (آنندراج ). ج ، واردین ، وُرّاد. (منتهی الارب ) : و تازیان مجره را به جوی تشبیه کرده اند و این ستارگان را به شترمرغانی که آمدند به آب خوردن . وزین قبل «نعام وارد» نام کردند، ای ، آمده زیراک برابر اینان چهار دیگر هست هم بر چهارسو نهاده ایشان را «نعام صادر» خوانند، ای ، بازگشته . (التفهیم ص 111). با صادر و وارد نعایم بلده دو سه دست کرده قایم . نظامی . || درآینده . (غیاث ). آینده . آمده . داخل . مقابل صادر. (یادداشت مؤلف ). رسیده شده . (ناظم الاطباء). فرودآینده . (کشاف اصطلاحات الفنون ): عافی ، وارد، فرودآینده . (منتهی الارب ). || مسافر که درآید. درآینده از سفر. (مؤلف ) (از ناظم الاطباء) : ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی هزار بخته مر او را همیشه در مطبخ . سوزنی . احوال و کرامات و مقامات خواجه را از صادر و وارد بسیار شنودم . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 128). || آگاه . مطلع. فلانی وارد است یا بسیار وارداست ؛ یعنی اطلاع بسیاری دارد. (یادداشت مؤلف ). || صحیح . به مورد: این اعتراض وارد است . (مؤلف ). - غیروارد ؛ بیمورد. بی اطلاع . || جایز : مکرها در کسب دنیا بارد است مکرها در ترک دنیا وارد است . مولوی . || باجرأت . (اقرب الموارد). دلیر و باجرأت .(ناظم الاطباء). شجاع . (اقرب الموارد). || طویل . (از اقرب الموارد) (المنجد). || رجل واردالشفة؛ مردی آویخته لب . (مهذب الاسماء). || سابق . پیشی جوینده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیش آینده . (ناظم الاطباء). قادم . || قاصد و پیک . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آورنده ٔ خبر. (ناظم الاطباء). || شخصی که پیش از کاروان آید و اسباب و رخت مهیا کند. (آنندراج ). || میهمان . (ناظم الاطباء). || راه . (اقرب الموارد). راه در میانه ٔ راه . || موی دراز و فروهشته . (منتهی الارب ). موی طویل و آویزان . شعر وارد؛ یعنی یرد الکفل بطوله ، کقوله ،علی المتنین منها وارد. || مرد دراز نوک بینی . فلان واردالارنبة؛ یعنی بینی او دراز است . (اقرب الموارد). || از نظر عرفانی وارد عبارت است از معانی که به دل حلول کند. (از تاریخ تصوف دکترغنی ). در اصطلاح تصوف آنچه بدون جهد بنده بر دل وی نازل شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). خواطر پسندیده ای که من غیرعمد بر دل میگذرد و مطلقاً هر چیزی که بر دل میگذرد. هر معنی غیبی که من غیر عمد بر دل بنده میگذرد. (تعریفات جرجانی از تاریخ تصوف دکتر غنی ). عبارت از چیزی است که بر قلوب درآید و به عبارت دیگر ازجمله خواطر محموده است که بدون تعمد بنده بر دلها گذرد و آن سخنی است که بنده آن را بی واسطه ٔ آواز درمی یابد. وارد گاهی از جانب حق است و گاه از جانب علم .وارد گاه سرور و گاه هم است گاهی قبض است و گاه بسط. در کشاف اصطلاحات الفنون آنچه از معانی که بدون کسب بنده بر دل درآید وارد نامیده شده است . در مصباح آمده است که واردات یا صحیح اند و یا فاسد که در صورت اخیر مورد اعتماد نمی باشند. وارد صحیح هم یا الهی است که متعلق به علوم و معارف است و یا ملکی و روحانی که برانگیزنده ٔ طاعات است و الهام نام دارد. و وارد فاسد یا نفسانی و عبارت از چیزی است که در آن حظ نفس و لذت باشد و هاجس نامیده میشود و یا شیطانی است که موجب معصیت است و وسواس نام دارد. پس واردات یا ملکی هستند و یا رحمانی و یا شیطانی . (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی ) : از تو روحانی ترم در پیش دل نگذردشبهای خلوت واردی . سعدی . 1- رسيده، واصل
2- پذيرفته
3- آشنا، آگاه، اهل، باخبر، بلد، كارشناس، متبحر، مسبوق، مطلع، واقف
4- داخل
5- بمورد، ناوارد comer, infare, intrant, versant, relevant, hep, conscious, conversant, enter قادم girin entrez komm herein adelante si accomodi اینده، دخول، ورود، مهمانی بمناسبت ورود، داخل، داخل شونده، دخول رسمی و قانونی، ورود رسمی، نفوذ کننده، مربوط، مناسب، وابسته، مطابق، اگاه، مطلع، هوشیار، ملتفت، بهوش، باخبر، متبحر، بصیر، وارد بجریانات روز
comer|infare , intrant , versant , relevant , hep , conscious , conversant , enter
ترکی
girin
فرانسوی
entrez
آلمانی
komm herein
اسپانیایی
adelante
ایتالیایی
si accomodi
عربی
قادم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "وارد" در زبان فارسی به معنای وارد شدن یا به درون آمدن است و میتواند به عنوان فعل یا اسم به کار رود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
فعل و اسم: "وارد" به عنوان فعل معنای ورود به یک مکان یا وضعیت را دارد. همچنین میتواند به عنوان صفت یا اسم به کار رود (مانند "واردات" به معنی کالاهای وارد شده).
نکات نگارشی:
در جملههایی که از "وارد" استفاده میشود، باید با توجه به ساختار جمله، فعل مناسب انتخاب شود. برای مثال:
"او وارد اتاق شد."
"کالاها وارد کشور شدند."
استفاده درست در جملات: لازم است توجه داشته باشید که "وارد" معمولاً با حروف اضافه مخصوصی مانند "به" یا "در" همراه میشود:
"به خانه وارد شد."
"در بحث وارد نشوید."
شکلهای مختلف: از لحاظ صرف فعل، "وارد" ممکن است در زمانهای مختلف و برای اشخاص مختلف به اشکال مختلفی صرف شود:
من وارد شدم.
تو وارد شدی.
او وارد شد.
نکات معنایی: هنگام استفاده از "وارد"، مفهوم دقیق جمله و همچنین سیاق آن را در نظر بگیرید تا از سوءتفاهمها جلوگیری کنید.
با رعایت این نکات، میتوانید به شکل صحیح و مؤثری از کلمه "وارد" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او وارد دانشگاه شد و به تحصیل در رشته مهندسی پرداخت.
بعد از چند دقیقه انتظار، بالاخره مهمانان وارد سالن جشن شدند.
با وارد کردن کد تخفیف، مبلغ خرید کاهش یافت.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اینده، دخول، ورود، مهمانی بمناسبت ورود، داخل، داخل شونده، دخول رسمی و قانونی، ورود رسمی، نفوذ کننده، مربوط، مناسب، وابسته، مطابق، اگاه، مطلع، هوشیار، ملتفت، بهوش، باخبر، متبحر، بصیر، وارد بجریانات روز