جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . در 56 هزارگزی مغرب راور و یک هزارگزی راه فرعی راور به کرمان واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). 1- خواهشگر، شفيع، ميانجي
2- دلال، رابط
3- محرك، مسبب
4- سبب، علت medium, middleman, inductor, go-between, intermediate, psychic متوسط، وسط، بيئة، محيط، صاروخ متوسط المدى، شىء متوسط، على موجة متوسطة، عن طريق الصحافة، قياس من الورق، واسطة aracı intermédiaire vermittler intermediario procacciatore d'affari رسانه، محیط کشت، وسیله، دلال، نفر وسط صف، ادم میانه رو، واسطه القاء، رابط، میانجی، دلال محبت، متوسط، در میان اینده، در میان واقع شونده، روانی، ذهنی، روحی، معنوی
متوسط|وسط , بيئة , محيط , صاروخ متوسط المدى , شىء متوسط , على موجة متوسطة , عن طريق الصحافة , قياس من الورق , واسطة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "واسطه" در زبان فارسی به معنای میانجی یا چیزی که دو چیز را به هم مربوط میکند، استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، توجه به نکات زیر ضروری است:
املا و تلفظ:
کلمه "واسطه" به صورت "واسطه" و با "و" بلند نوشته و تلفظ میشود.
نقش دستوری:
"واسطه" معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود، و میتواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول، یا مبتدا قرار گیرد.
استفاده در جملات:
میتوان از "واسطه" در جملاتی مانند "او واسطهی مذاکرات بود" یا "منافع هر دو طرف از طریق یک واسطه تأمین شد" استفاده کرد.
نکات نگارشی:
توجه به اینکه "واسطه" باید در متنی که مینویسید، به درستی و در جای مناسب به کار رود تا از ابهام جلوگیری شود.
ترکیبها و معانی مترادف:
"واسطه" ممکن است در ترکیبهای مختلفی به کار برود، مثل "واسطهگری" یا "واسطه انتقال" که معانی خاصی دارند.
در نهایت، برای تسلط بیشتر بر استفاده از این کلمه، مطالعه متون مختلف و مشاهده کاربردهای آن در جملات مختلف میتواند مفید باشد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در خرید و فروش املاک، استفاده از یک واسطه معتبر میتواند به جلوگیری از کلاهبرداری کمک کند.
او به عنوان واسطه بین دو دوست که با هم قهری کرده بودند، تلاش کرد تا صلح و آشتی را برقرار کند.
در مذاکرات کمپانی ها، sometimes وجود یک واسطه میتواند تسهیل کننده روند گفتوگوها باشد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: رسانه، محیط کشت، وسیله، دلال، نفر وسط صف، ادم میانه رو، واسطه القاء، رابط، میانجی، دلال محبت، متوسط، در میان اینده، در میان واقع شونده، روانی، ذهنی، روحی، معنوی
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر