جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: وافی . (ع ص ) وفاکننده به عهد. نگهبان عهد. (از اقرب الموارد). باوفا. راست . صادق . آنکه به شرط و عهد خود وفا کند. (ناظم الاطباء) : ایا رسم و اطلال معشوق وافی شدی زیر سنگ زمانه سحیقا. منوچهری . ز آب تتماجی که دادش ترکمان آن چنان وافی شده ست و پاسبان . مولوی . بر عدم باشد نه بر موجود مست زآنکه معشوق عدم وافی تر است . مولوی . || تمام . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کامل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسان . (منتهی الارب ). رسان . (مؤلف ). بس . بسنده . شافی : خواندن بی معنی نپسندیی گر خردت کامل و وافیستی . ناصرخسرو. وافی و مبارک چو دم عیسی ِ مریم عالی و بیاراسته چون گنبد اخضر. ناصرخسرو. اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر فضایل و مآثر وافی و شافی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257). - درهم وافی ؛ درهم درست و کامل . || بسیار. (مؤلف ). || باکفایت . لایق : امیر گفت مشرفی می باید بلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترااختیار کرده ایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 141). || پیمانه ٔ وافی ؛ پیمانه ٔ پر. (ناظم الاطباء). || میزان . عدل . درست . (از اقرب الموارد). || (در اصطلاح عروض ) بیتی باشد که تجزیت بدان راه نیافته باشد یعنی هیچ از آنچه در اصل دائره باشد کم نکرده باشند. (از المعجم ). || (اِ) یک درم و چهار دانگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک درهم و چهار دانگ درهم و یا یک درهم و دو دانگ و یا معادل یک مثقال . (مؤلف ). 1- بس، بسنده، فراوان، كافي، مستوفا، مشبع، مكفي
2- باكفايت، سزاوار، لايق
3- باوفا wafi وافي wafi wafi wafi wafi wafi
کلمه "وافی" در زبان فارسی به معنای کامل و تمام است و میتواند به اشکال مختلفی در جملات مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نحوه نوشتن: کلمه "وافی" به صورت "وافی" نوشته میشود و نیازی به تغییر شکل یا اعرابگذاری خاص ندارد.
نوع کلمه: "وافی" صفت است و عموماً برای توصیف یک وضعیت یا کیفیت به کار میرود. به عنوان مثال: " این توضیحات وافی است."
استفاده در جملات: معمولاً این کلمه به عنوان صفت در جملات به کار میرود و میتواند در کنار اسمها و یا به عنوان صفت فاعلی و مفعولی استفاده شود. مثلاً:
"او توضیحات وافی دربارهی موضوع ارائه داد."
" این کتاب تمام نیازهای علمی را به طور وافی پوشش میدهد."
استفاده از نشانههای نگارشی: در جملات پیچیده، بسته به ساختار جمله، از نشانههای نگارشی مانند ویرگول و نقطه باید به درستی استفاده شود تا خوانایی و فهم جملات افزایش یابد. برای مثال:
"من با آن نظر مخالفم؛ اما توضیحات او وافی به نظر میرسید."
جایگاه کلمه: "وافی" معمولاً قبل از اسم یا بعد از فعل قرار میگیرد. مثلاً:
"توضیحات وافی است."
"توضیحات او وافی بود."
این نکات میتواند به کارآیی شما در نگارش و درک بهتر کلمه "وافی" کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کتاب جدیدی که خواندم، وافی به تاریخ منطق در ایران بود و نکتههای جذابی داشت.
او همیشه در جمع دوستانش با شور و شوق وافی دربارهی تجربیاتش صحبت میکند.
فیلمی که دیدم وافی به موضوع عدالت اجتماعی و نقش آن در زندگی روزمره افراد بود.