جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

vahši
wild  |

وحشی

معنی: وحشی . [ وَ شی ی ] (ع ص ) واحد وحش . یک جانور دشتی . (منتهی الارب ) (السامی ) (ناظم الاطباء). جانور صحرایی رمنده از مردم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید
به احسان توان کرد و وحشی به قید.
سعدی .
|| غیرمأنوس از انسان و حیوان . (ناظم الاطباء). || مقابل متمدن . بری . بیابانی : اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خوار. (حدود العالم ). || مقابل انسی و مقابل اهلی :
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل .
منوچهری .
وحشیان از حرمت دستش سوی پیکان او
پای کوبان آمدندی از سر حرص و هوا.
خاقانی .
کو سر تیغ کآرزوی من است
کانس وحشی به سبزه و ثمر است .
خاقانی .
تا پخته نیست مردم شیطان و وحشی است
و آندم که پخته گردد سلطان انس و جان .
خاقانی .
- وحشی السیر ؛ کوکبی که در برجی درآید و بیرون شود و به هیچ کوکبی متصل نگردد. (از التفهیم لاوائل صناعة التنجیم ص 491). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- وحشی سرشت ؛ کسی که دارای سرشت و طبیعتی وحشی و مانند حیوانات وحشی است . تندمزاج و آنکه خوی وی بیابانی باشد. (ناظم الاطباء) :
که از بیم قفچاق وحشی سرشت
در این مرز تخمی نیاریم کشت .
نظامی .
- وحشی شکار ؛ صیاد.
- وحشی صفات ؛ کسی که دارای صفات حیوانات وحشی است :
ز انسان گریزم کدام انسی ای مه
که وحشی صفاتی بهیمی طباعی .
خاقانی .
- وحشی طبیعت ؛ وحشی مزاج . (ناظم الاطباء).
- وحشی مزاج ؛ وحشی طبیعت . بیابانی و گریزان از مردم و غیر مأنوس . (ناظم الاطباء).
- وحشی نژاد ؛ که از نژاد و نسب وحشی است :
به چندین کنیزان وحشی نژاد
مده خرمن عمر خود را به باد.
نظامی .
- وحشی نگاه ؛ تیزنگاه سخت روی . (ناظم الاطباء).
- وحشی نهاد ؛ وحشی سرشت . آنکه خوی مردمان بیابانی دارد. (ناظم الاطباء) :
ز ویرانه جائیست وحشی نهاد
به صورت چو مردم نه مردم نژاد.
نظامی .
- وحشی وضع ؛که وضع و حالتی وحشی دارد. سرکش و بیابانی و گریزان از مردم و غیرمأنوس . (ناظم الاطباء) :
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین .
حافظ.
|| جانب راست از هر چیزی یا جانب چپ . (منتهی الارب ). || جانب چپ . (غیاث اللغات ). || جانب راست از هر چیزی . (ناظم الاطباء). || جانب بیرونی از بعض اندام . مثلاً پشت دست را جانب وحشی گویند و کف دست را جانب انسی نامند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آن جانب از تن یا اعضای آن یا چیز دیگر که روی به برون سوی دارد.(یادداشت مرحوم دهخدا). کنار وحشی ، آن کنار از چیزی که از انسان دور باشد، برخلاف کنار انسی . (ناظم الاطباء). || پشت کمان . (منتهی الارب ). || پس مردم . (بحر الجواهر). || هرآنچه به حیوانات وحشی که در بیابانهای بی آب و علف زندگی کنند نسبت داده شده باشد. || (اصطلاح معانی و بیان ) وحشی بطور استعاره در مورد الفاظی که معانی آن روشن نبوده و مأنوسةالاستعمال نیز نباشد خواه از نظر اعراب خلص باشد که آن مخل به فصاحت خواهد بود و خواه از نظر امثال ما پارسی زبانان که مخل به فصاحت نیست استعمال کرده اند پس وحشی بدین معنی مرادف است بالفظ غریب و وحشی مخل به فصاحت اگر بر گوش گران و برذوق ناپسند آید آن را وحشی غلیظ و متوعر نیز نامند و عذب در مقابل آن باشد. از کتاب مطول و چلبی چنین استفاده میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
... ادامه
697 | 0
مترادف: 1- دد، درنده، سبع 2- بربر، بي فرهنگ، رمنده، سركش، غيرمتمدن، نافرهيخته
متضاد: اهلي
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: وحشیّ، مقابلِ اهلی]
مختصات: (وَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: vahSi
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 324
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
wild | savage , ferocious , barbaric , brutal , feral , barbarous , rambunctious , truculent , wilding , gross , Saracen , anthropophagous , ferine , Gothic , manlike , ruttish , uncivil , uncivilized , undaunted , ungovernable , unshaped , unshapen , ferae naturae , hare-brained , ruffian , troglodyte
ترکی
vahşi
فرانسوی
sauvage
آلمانی
wild
اسپانیایی
salvaje
ایتالیایی
selvaggio
عربی
بري | جامح , عاصف , بري حيوان , مستسلم , مسعور , بور , قفر , همجي , جاف , غليظ , شاذ , وحشي , على نحو جامح , الحالة البرية
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «وحشی» در زبان فارسی به معنای غیر domesticated یا غیر اهلی به کار می‌رود و می‌تواند به موجوداتی اشاره کند که در طبیعت زندگی می‌کنند و تحت کنترل انسان نیستند. برای استفاده صحیح و نگارشی از این کلمه، می‌توان نکات زیر را مدنظر قرار داد:

  1. نقطه‌گذاری: در جملات، کلمه «وحشی» باید به‌درستی در متن قرار گیرد و با توجه به قواعد نقطه‌گذاری از سایر کلمات جدا شود.

  2. فعل و صفت: «وحشی» به‌عنوان یک صفت به کار می‌رود. باید توجه داشت که این صفت باید به‌درستی با اسم مربوطه همخوانی داشته باشد (مثلاً: «حیوانات وحشی»).

  3. ترکیب‌ها: این کلمه می‌تواند در ترکیب‌های مختلف به کار رود. مثلاً: «حیات وحش»، «بازی وحشیانه»، و غیره.

  4. توجه به زمینه: باید در نظر داشت که بستگی به زمینه جمله ممکن است معنای متفاوتی به خود بگیرد. مثلاً در متون ادبی ممکن است به نحوی دیگر معنا شود.

  5. قلم و زبان محاوره‌ای: در نوشتار ادبی یا رسمی باید از این کلمه به‌طور مناسب و با دقت استفاده شود، در حالی که در زبان محاوره‌ای ممکن است به شیوه‌ای غیررسمی‌تر بیان شود.

  6. استفاده در جملات: ممکن است «وحشی» در جملات مختلف به کار رود و لازم است ساختار جملات به‌درستی رعایت شود. مثلاً: «به‌دنبال وحشی‌ترین حیوانات در جنگل بودم.»

در پایان، استفاده درست از کلمه «وحشی» نه‌تنها به معنای آن وابسته است بلکه به ساختار جملات و قواعد نگارش نیز بستگی دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در جنگل‌های بکر، حیوانات وحشی به طور طبیعی زندگی می‌کنند و مبارزات خود را برای بقا انجام می‌دهند.
  2. در داستان‌های این نویسنده، شخصیت‌های وحشی با دنیای مدرن در تضاد هستند و چالش‌های زیادی را تجربه می‌کنند.
  3. آیا می‌دانستید که برخی از گل‌ها و گیاهان وحشی می‌توانند در درمان بیماری‌ها مفید باشند؟

واژگان مرتبط: جنگلی، طوفانی، رام نشده، سبع، شیفته و دیوانه، غیر اهلی، ژیان، وحشیانه، بربری، بی ادب، بی رحم، حیوان صفت، شهوانی، جانور خوی، کفن و دفنی، شکاری، حیوان شکاری، مهلک، بی تربیت، غیر مصطلح، بیگانه، غیر قابل کنترل، بی قانون و قاعده، خشن، قصی القلب، درشت، بزرگ، زمخت، زشت، انبوه، کافر، مربوط به ادم خواری، تغذیه کننده از گوشت انسان، گوتیک، وهمی، نرینه، جنس نر، مرد مانند، مردوار، بی تمدن، غیر متمدن، بی باک، بی واهمه، لجام گسیخته، غیر قابل اداره، شکل نگرفته، بی شکل، گستاخ، گیج، دیوانه، بی پروا، سبک مغز، گردن کلفت، لوطی، ادم بی شرف، انسانهای غارنشین، غارنشین، وحش

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری