جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

indigo  |

وسمة

معنی: وسمة. [ وَ م َ / وَ س ِ م َ ] (ع اِ) حنای مجنون . کتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خطر. (منتهی الارب ). گیاهی است برگش شبیه برگ مورْد و ساقش غیرمجوف و ثمرش به قدر فلفلی و بعد از رسیدن سیاه گردد و بدان ابرو و موی را خضاب کنند و در آن قوه ٔ محلله باشد، یا آن برگ نیل است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ نیل . (مهذب الاسماء). گیاهی که آن را رنگ و بشکول و خطر و کتم نیز گویند. (از ناظم الاطباء). برگ نیل ، و تیره از صفات ، و دود و زهر از تشبیهات اوست ، و با لفظ بستن و پیوستن و زدن و کشیدن به معنی مستعمل . (بهار عجم ) (آنندراج ). ورق نیل . (قاموس ) (جهانگیری ) (مهذب الاسماء). عظلم . (منتهی الارب ). رنگ سیاه است که زنان در ابرو کنند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). رستنیی باشد که زنان آن را در آب جوشانند و ابرو را بدان رنگ کنند، و بعضی گفته اند برگ نیل است ، چه به عربی ورق النیل میگویند، و بعضی گویند نوعی از حنا است و آن را حنای سیاه میگویند، و جمعی گفته اند سنگی است که آن را به آب میسایند وبر ابرو میمالند سیاه می کند. (برهان ) . ظاهراً وسمه و رنگ یک چیز باشد، وسمه برگ نساییده یا درشت کوفته ٔ آن برگ ، و رنگ نرم کوفته ٔ آن است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بباید دانست که اصل خضابها حنا و وسمه است و رسم چنان است که نخست حنا برنهند و یک ساعت صبر کنند و یا بیشتر، پس بشویند و وسمه برنهند و هم صبر کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). وسمه هندی باشد و کرمانی ، وسمه ٔ هندی رنگ سیاه طاوسی دهد و کرمانی رنگ سیاه فقط و یا با طاوسی کم رنگ ، وسمه ٔ هندی زودتر گیرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
گیاهی از تیره ٔ صلیبیان که دوساله است و ارتفاعش در حدودیک متر میشود، گلهایش زردرنگند و میوه اش خرجینک است . این گیاه بومی شمال آفریقا و اروپای جنوبی و مرکزی و آسیای غربی من جمله ایران است . در برگهای این گیاه ماده ٔ رنگ کننده ای وجود دارد که از آن ، جهت آرایش خانم ها [ رنگ کردن ابروها ] استفاده میکردند، ماده ٔ رنگی این گیاه رنگ سبز مایل به آبی تولید میکند. عسمه .نیل بری . عظلم . (فرهنگ فارسی معین ) : بوبکر صدیق خضاب به حنا و کتم کرد، و کتم وسمه باشد. (یواقیت العلوم ).
وسمه غیر کتم است . جوهری گوید: کَتَم گیاهی است که آن رابا وسمه ای مخلوط و با آن خضاب کنند. مؤلف در یادداشتی نویسند: به اغلب احتمالات کتم رنگ است که امروز نیز برای سیاه کردن موی به کار برند :
چون مرا با جلبان کار نباشد پس از این
رستم از وسمه و گلگونه و حنا وشخار.
؟ (ازصحاح الفرس ).
چشم جادوی تو بی واسطه ٔ کحل کحیل
طاق ابروی تو بی واسطه ٔ وسمه وسیم .
سعدی .
وسمه بر ابروی تلخ آن نگار تندخوی
زهر خونخواری است کز تیغ تغافل میچکد.
صائب .
- امثال :
وسمه بر ابروی کور :
کس نتواند گرفت دامن دولت به زور
کوشش بی فایده ست وسمه بر ابروی کور.
سعدی .
وسمه را آب ، گلاب را خواب .
وسمه قد را بلند نمیکند.
- وسمه بستن ؛ ابروان را با وسمه رنگ کردن :
وسمه ٔ ناز بسته بر ابرو
سرمه ٔ ناز شسته از بادام .
صائب (از آنندراج ).
میتوان صد رنگ گل را در نگاهی وسمه بست
بس که رنگ چهره ٔ آن ماه سیما نازک است .
صائب .
- وسمه پوش ؛ آنکه جامه ٔ رنگ شده با وسمه یا لکه دار از وسمه پوشیده باشد. (ناظم الاطباء).
- وسمه جوش ؛ ظرفی است برای جوشاندن وسمه . (فرهنگ فارسی معین ).
- وسمه دار ؛ لکه دارشده با وسمه . (ناظم الاطباء).
- وسمه زدن ؛ وسمه بستن :
از غالیه وسمه زده ای بر گل و شکّر
امروز همان بر گل و شکّر زده ای باز.
سلمان (از آنندراج ).
- وسمه کاری ؛ وسمه مالی .
- || آرایش چهره . (فرهنگ فارسی معین ).
- وسمه کاری کردن ؛ وسمه کشیدن .
- || آرایش کردن چهره . (فرهنگ فارسی معین ).
- وسمه کردن ؛ وسمه کشیدن :
چه حاجت است به مشاطه روی نیکو را
ز دود وسمه مکن تیره طاق ابرو را.
قاسم مشهدی (از آنندراج ).
- امثال :
آمده ام خانه ٔ شوهر وسمه کنم ، نیامده ام وصله کنم .
- وسمه کشیدن ؛ با وسمه ابروان و پشت لب را سبز مایل به سیاهی کردن . ابروها را با مطبوخ ِ وسمه رنگ کردن و بشکولیدن .(ناظم الاطباء) :
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید بر ابروی یار باید دید.
حافظ.
چست بنشاند و غازه کند و وسمه کشد
آبگینه برد آنجا که درشتی خار است .
نجیبی (از فرهنگ اسدی ص 502).
- وسمه گذاشتن ؛ وسمه بستن . وسمه کردن . وسمه کشیدن . وسمه زدن .
... ادامه
362 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 106
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
indigo | pastel , wishes
عربی
اللون النيلي | النيلة صبغ أزرق , نيلي لون , النيلي

واژگان مرتبط: نیل، وسمه، نیل پر طاوس، رنگ، نقاشی با مداد رنگی، نیل گیاه، ایساتیس رنگرزان، خمیر مواد رنگی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری