جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

vesāl
joiner  |

وصال

معنی: وصال . [ وِ ] (ع مص ) مواصله . دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوسته داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و از همین معنی است صوم وصال یعنی روزه ٔ امروزه را به روزه ٔ فردا پیوسته کردن بدون آنکه در شب افطار کند و چیزی خورد، وآن را المواصلة فی الصوم نیز گویند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || رسیدن به مقصود. (ناظم الاطباء). || در تداول ، رسیدن به کسی . مقابل فراق . (یادداشت به خط مؤلف ). مواصلت و دیدار و رسیدن به هم . (ناظم الاطباء). ملاقات و دیدار. (فرهنگ فارسی معین ). کامیابی و تمتع. (ناظم الاطباء). رسیدن به معشوق . تمتع و بهره بردن از معشوق :
با وصال تو بودمی ایمن
در فراقم بمانده چون برخنج .
آغاجی .
به وصال اندر ایمن بُدم از گشت زمان
تا فراق آمد و بگرفتم چون برخفجا.
آغاجی .
که آید پس ِ هر نشیبی فرازی
که باشد پس ِ هر فراقی وصالی .
ابوالفرج رونی .
ما را مراداز این همه یارب وصال اوست
یارب مراد یارب ما را به ما رسان .
خاقانی .
به فغانم ز روزگار وصال
که چو باد آمد و چو گرد گذشت .
خاقانی .
وصالی بی فراقی قسم کس نیست
که گل بی خار و شکّر بی مگس نیست .
عطار.
از دولت وصالش حاصل نشد مرادی
وز محنت فراقش بر دل بماند باری .
سعدی .
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به .
حافظ.
- وصال پیوستن ؛ به هم رسیدن . دوست شدن :
وی امسال پیوست با ما وصال
کجا داندم عیب هفتاد سال ؟
سعدی .
- وصال جستن ؛ در طلب رسیدن به معشوق برآمدن :
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بی بصری .
حافظ.
- وصال داشتن ؛ از وصل برخوردار بودن :
زندگانی نتوان گفت حیاتی که مراست
زنده آن است که با دوست وصالی دارد.
سعدی .
- وصال طلبیدن ؛ وصال خواستن :
حافظ وصال می طلبد از ره دعا
یارب دعای خسته دلان مستجاب کن .
حافظ.
|| (اِمص ) دوستی بی غرض . || رسیدگی و حصول چیزی . (ناظم الاطباء). حصول چیزی . || (اصطلاح عرفان ) در اصطلاح سالکان ، مقام وحدت را گویند مع اﷲ تعالی سراً و جهراً. (از آنندراج ). وصال نزد عرفامرادف با وَصْل و اتصال است و گویند اتصال انقطاع از ماسوی اﷲ است و مراد از اتصال اتصال ، ذات به ذات نیست زیرا این در میان دو جسم قابل تصور است و در حق خدای تعالی کفر میباشد و ازاینرو رسول خدا صلی اﷲعلیه وآله فرمود: اتصال به خداوند به قدر انفصال از خلق است . و بعضی گویند کسی که منفصل نشود متصل نگردد یعنی کسی که از دو جهان جدا نگردد به خدای دو جهان نرسد و کوچکترین و پست ترین مراتب وصال آن است که شخص و اصل پرورگار خود را به چشم دل ببیند اگرچه آن وصال از دور باشد و این دیدن از دور اگر پیش از رفع حجاب است ، محاضره گویند آن را و اگر بعد از رفع حجاب است ، مکاشفه نامند آن را و مکاشفه بی رفع حجاب نبود، یعنی سالک بعد از آنکه رفع حجاب کند در دل به یقین بداند که خدای هست با ما حاضر و ناظر و شاهد این را نیز ادنی وصال گویند و اگر بعد از رفع حجاب و کشف چون تجلی ذات شود در مقام مشاهده ٔ اعلی درآید این را وصال اعلی خوانند و سالک را اول مقام محاضره است بعده مکاشفه و بعده مشاهده ، پس محاضره برای صاحبان تلوین است و مشاهده برای صاحبان تمکین و مکاشفه میان آن دو تا مشاهده مستقر گردد. محاضره برای اهل علم الیقین است و مکاشفه برای اهل عین الیقین و مشاهده برای اهل حق الیقین (از کشاف اصطلاحات الفنون از مجمعالسلوک ). در کشف اللغات میگوید نزد صوفیه وصال مقام وحدت را گویند مع اﷲ تعالی سراً و جهراً و وصل وحدت حقیقی را گویند که آن واسطه است میان ظهور و بطون و نیز وصل عبارت از رفتارسالک است در اوصاف حق تعالی و آن تحقق است باسمائه تعالی ، و قیل وصل آن را گویند که لمحه ای از او جدا نشود زبان در ذکر و دل در فکر و جان در مشاهده ٔ او مشغول دارد و در همه حال با او باشد. و واصل آن را گویند که از خود رسته و به خدا پیوسته باشد و به تخلق باخلاق اﷲ تعالی موصوف گشته باشد و بی نام و نشان شده چنانکه قطره ای در دریا محو گردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
... ادامه
724 | 0
مترادف: پيوند، ديدار، وصل، وصلت
متضاد: فراق
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی]
مختصات: (وِ) [ ع . ] (مص ل .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: vesAl
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 127
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
joiner | tinker
ترکی
marangoz
فرانسوی
menuisier
آلمانی
schreiner
اسپانیایی
carpintero
ایتالیایی
falegname
عربی
نجار | شخص إجتماعي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "وصال" یکی از واژه‌های فارسی است که به معنای نزدیکی، ملاقات یا پیوستن به کسی یا چیزی به کار می‌رود. در زیر، به برخی از قواعد نگارشی و نحوه‌ی استفاده از این کلمه پرداخته می‌شود:

  1. جنس و نوع کلمه: "وصال" یک اسم است و به معنای پیوستگی یا ارتباط نزدیک میان اشخاص یا چیزها به کار می‌رود.

  2. نحوه‌ی صرف: "وصال" به عنوان یک اسم، حالت‌های مختلف زبانی را می‌تواند به خود بگیرد، مثلاً:

    • مفرد: وصال
    • جمع: وصال‌ها
  3. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات ادبی و شعر کاربرد بیشتری دارد. مثلاً:

    • "وصال یار به سادگی دست نمی‌دهد."
    • "در جستجوی وصالی حقیقی هستیم."
  4. حروف اضافه: از "وصال" می‌توان با حروف اضافه استفاده کرد، همچون:

    • به وصال
    • در وصال
  5. کلمات هم‌معنی: از کلمات دیگری که به نوعی با "وصال" مرتبط هستند، می‌توان به "اتصال"، "نزدیکی"، "پیوند" و "ملاقات" اشاره کرد.

  6. قید و صفت: "وصال" می‌تواند با قیدها و صفات مختلفی توصیف شود، مثلاً:
    • وصال شیرین
    • وصال ناگوار

در نهایت، هنگام نوشتن و استفاده از کلمه "وصال"، توجه به سیاق و زمینه‌ی متن می‌تواند به انتقال معانی دقیق‌تر کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. پس از سال‌ها دوری، سرانجام روز وصال آن‌ها فرا رسید و قلب‌هایشان دوباره به هم نزدیک شد.
  2. عشق حقیقی در وصال و دوری معنا می‌یابد و زندگی را زیباتر می‌کند.
  3. در شب وصال، ستاره‌ها روشن‌تر از همیشه در آسمان می‌درخشیدند و شادی جوانان را جشن می‌گرفتند.

واژگان مرتبط: بند زن، وصلهکاری

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری