جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

vaz'
situation  |

وضع

معنی: وضع. [ وَ ] (ع مص ) موضع [ م َ ض ِ / م َ ض َ ] .موضوع . بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). نهادن چیزی رابر جای . (منتهی الارب ). بار نهادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلاف رفع. (اقرب الموارد).
- وضع حمل ؛ نهادن بار. زادن .
- وضع ید ؛ خوردن : وضع یده فی الطعام ؛ اکله . (اقرب الموارد).
|| اثبات کردن . (اقرب الموارد).
- وضع کردن ؛ تقنین کردن .
|| از مرتبه کسی را فرودافکندن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فرودافکندن از درجه ، و افکندن چیزی را. (اقرب الموارد).
- وضع کردن ؛ افکندن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| کم کردن بر غریم چیزی از مال یافتنی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
- وضع کردن ؛ موضوع کردن . منها کردن . کم کردن .
|| سبک سر و تیزرو گردیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). || ودیعت نهادن نزد کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نهادن زن معجر را از سر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). || بچه آوردن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در آخر طُهر و ابتدای حیض آبستن گردیدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبستن شدن زن در آخر طهرش . (از اقرب الموارد). || تیز رفتن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || زیان زده گردیدن در تجارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیان کردن در تجارت . سود نبردن . (اقرب الموارد). || گیاه شور خورانیدن شتر را و ملازم آن گردیدن . || گیاه شور خوردن وملازم آن بودن . || خوار ساختن نفس خود را. || گردن زدن . || ساقط و محو کردن جنایت کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ناکس و دون رتبه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ترک کردن و واگذاردن . || دروغ بستن و افترا کردن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تألیف کردن . تصنیف کردن . || اقامه کردن و به پا داشتن . (اقرب الموارد): وضع عصاه ؛ ای اقام . || مقاتله کردن و جنگیدن و پیکار کردن . و این دو معنی به کنایه است . (اقرب الموارد). || کف ّ و بازداشتن : وضع یده عن فلان ؛ کف عنه . (از اقرب الموارد). || (اِ) حال . حالت . سان . || روش . طرز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اوضاع . (آنندراج ) :
وضع تسلیم از مزاج شعله خویان برده اند
با شرر مشکل که گرددآشنا افتادگی .
بیدل (از آنندراج ).
|| ترتیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- وضع اساس ؛ نصب و ترتیب . (ناظم الاطباء).
- وضع اوراقی ؛ طور و حال نامنتظم که بر یک وتیره نباشد. (آنندراج ).
- وضع بی شیرازه ؛ وضع اوراقی . (آنندراج ) :
وضع از تأثیر بی شیرازه چون دفتر شود
قسمت آن را که از سررشته ٔ دفتر کنند.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
- وضع پسندیده ؛ ترتیب و طرز و روش پسندیده . (ناظم الاطباء).
|| نهاد. || جای . ساخت . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) کاهش . کاست . || ایجاد. || خواری . ذلت . || فروتنی . (فرهنگ فارسی معین ). || گستردگی : وضع بساط. || (اصطلاح ادبی ) وضع در لغت ،قرار دادن لفظ است در برابر معنی ، و در اصطلاح تخصیص دادن چیزی است به چیز دیگر که هرگاه چیز اول اطلاق گردد یا حس شود چیز دوم فهمیده شود از آن و مراد از اطلاق استعمال لفظ است و اراده ٔ معنی و مراد از حس و احساس استعمال لفظ است اعم از اینکه با این استعمال اراده ٔ معنی شده باشد یا نشده باشد. (تعریفات سید جرجانی ). تعیین چیزی برای دلالت کردن بر چیزی ، چیز اول را موضوع گویند خواه لفظ باشد خواه غیر لفظ چون خط و عقد و نصب و اشاره و جز اینها و چیز دوم را موضوع له گویند. برای تفصیل این مطلب و بیان اقسام آن رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اِ) (اصطلاح فلسفه ) هرچه آن را اجزائی بود و اجزاء آن را با یکدیگر و یا جهات عالم نسبتی بود و جمله را به سبب این نسبت هیأتی حاصل شود و این هیأت را وضع خوانند، و این وضع خود مقوله ای است به انفراد، مانند قیام و قعود و استلقاء و انبطاح و غیر آن . (اساس الاقتباس ). وضع عبارت است از هیأت عارض بر چیزی به سبب دو نسبت ، یکی نسبت بعضی اجزاء آن به بعض دیگر و دوم نسبت اجزاء به امور خارجی آن چون قیام و قعود که هر یک هیأتی است که بر شخص عارض میشود به سبب نسبت به امور خارجی آن . (از تعریفات سید جرجانی ). این وضع یکی از مقولات عشر ارسطو شمرده میشود. رجوع به نفائس الفنون و کشاف اصطلاحات الفنون و رجوع به ذووضع شود. || (اصطلاح فلسفه ) هرچه قابل اشارت حسی بود، گویند آن را وضع است و به این معنی گویند نقطه را وضع باشد و وحدت را وضع نبود یعنی نقطه قابل اشارت بود و وحدت ازآنروی که وحدت باشد، نبود. (اساس الاقتباس ). و رجوع به شرح تجرید و شرح حکمةالعین و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح فلسفه و منطق ) هرچه آن راوجودی قارّ بالفعل بود و اتصال و ترتیبی چون اجزاء آن را با یکدیگر نسبت دهند وضع خوانند. مثلاً گویند مربع را وضعی است که ضلع او با زاویه ٔ او بر چه نسبت باشد و زاویه ٔ او با ضلع بر چه نسبت و این وضع به حقیقت از مقوله ٔ اضافت بود. (اساس الاقتباس ).n, aspect, gesture, lie, deportment, phase, stand, demeanor, bearing, pose, situs, self, action, ordonnance, poise, speed, station, stick, trim, behaviour, the situation
حالة، وضع، موقف، حال، ظرف، مركز، موضع، مقام، عمل، موقع، الموقف
durum
situation
situation
situación
situazione
وضعیت، موقعیت، جا، مقام، شان، مکان، موضع، جایگاه، مشرب، خواست، تمایل، سرشت، تحمیل، تکلیف، باج، مالیات، رفتار، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، حرکت، پز، چگونگی، مزاج، طرز ایستادن یا قرار گرفتن، جای پا، پایه ستون، طرز ایستادن، ایستایش، کسر، استنتاج، استنباط، قیاس، نتیجهگیری، برپایی، ترتیب، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، قیافه، سیما، منظر، نمود، صورت، ژست، اشاره، دروغ، کذب، افتادن، خلاف، فاز، مرحله، لحاظ، پایه، ایستگاه، توقف، یاتاقان، جهت، بردباری، طاقت، قیافهگیری برای عکسبرداری، ناحیه، محل، نفس، نفس خود، شخصیت، عمل، اقدام، کنش، بازی، حکم، فرمان، سبک معماری، وقار، توازن، ثبات، نگاهداری، وزنه متحرک، سرعت، شتاب، تندی، میزان شتاب، مرکز، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، شلاق
... ادامه
677 | 0
مترادف: 1- اسلوب، راه، روش، شيوه، طرز، طريقه، نهج 2- حالت، حال، شكل، موقعيت 3- هيئت 4- گذاشتن، نهادن 5- جنبه، چگونگي، كيفيت، وجه 6- ايجاد، تاسيس، تشكيل، خلقت، قرار، نهاد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی، جمع: اَوْضاع]
مختصات: (مص م .)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: vaz'
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 876
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
situation | status , position , disposition , imposition , behavior , posture , footing , stance , deduction , setup , mien , aspect , gesture , lie , deportment , phase , stand , demeanor , bearing , pose , situs , self , action , ordonnance , poise , speed , station , stick , trim , behaviour , the situation
ترکی
durum
فرانسوی
situation
آلمانی
situation
اسپانیایی
situación
ایتالیایی
situazione
عربی
حالة | وضع , موقف , حال , ظرف , مركز , موضع , مقام , عمل , موقع , الموقف
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "وضع" در زبان فارسی به معنای حالت، وضعیت یا قرار دادن چیزی است و معمولاً در چند زمینه مختلف به کار می‌رود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی در این زمینه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:

  1. معنا و استفاده: "وضع" به معنای وضعیت یا حالت یک چیز است. مثلاً: "وضع اقتصادی کشور رو به بهبود است." همچنین می‌تواند به معنای قرار دادن چیزی نیز استفاده شود، مانند "وضع کردن کتاب روی میز".

  2. قواعد املایی: کلمه "وضع" می‌بایست به همین صورت با 'ض' نوشته شود و اشتباهات املایی نظیر نوشتن آن به صورت "وضع" با 'ذ' نادرست است.

  3. نحو استفاده: "وضع" معمولاً به عنوان اسم استفاده می‌شود. در جمله‌های فارسی می‌تواند به عنوان فاعل، مفعول یا complemento ظاهر شود. مثلاً:

    • فاعل: "وضع موجود نگران‌کننده است."
    • مفعول: "وضع را تغییر دادند."
  4. ترکیب‌ها و عبارات: این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر هم به کار می‌رود. مثلاً:

    • "وضعیت" (وضع + یت)
    • "وضع اجتماعی"
    • "وضع موجود"
  5. استفاده در جملات: در نگارش جملات، بهتر است همواره به ساختار جملات توجه داشته باشید تا کلمه "وضع" به درستی در متن جای گیرد و ارتباط معنایی جمله برقرار باشد. مثلاً:
    • "وضع اقتصادی کشور در حال تغییر است."
    • "لازم است که وضع را بهبود ببخشیم."

این نکات به شما کمک می‌کند تا از کلمه "وضع" به درستی و به طور مؤثر استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. وضع اقتصادی کشور در سال‌های اخیر بهبود یافته است و امیدواری‌های جدیدی به وجود آمده است.
  2. باید در نظر داشت که وضع محیط‌زیست نیاز به توجه و مراقبت بیشتری دارد تا از آسیب‌های بیشتر جلوگیری شود.
  3. وضع سلامت عمومی جامعه به دلیل شیوع بیماری‌های واگیردار نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و مدیریت مؤثر است.

واژگان مرتبط: وضعیت، موقعیت، جا، مقام، شان، مکان، موضع، جایگاه، مشرب، خواست، تمایل، سرشت، تحمیل، تکلیف، باج، مالیات، رفتار، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، حرکت، پز، چگونگی، مزاج، طرز ایستادن یا قرار گرفتن، جای پا، پایه ستون، طرز ایستادن، ایستایش، کسر، استنتاج، استنباط، قیاس، نتیجهگیری، برپایی، ترتیب، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، قیافه، سیما، منظر، نمود، صورت، ژست، اشاره، دروغ، کذب، افتادن، خلاف، فاز، مرحله، لحاظ، پایه، ایستگاه، توقف، یاتاقان، جهت، بردباری، طاقت، قیافهگیری برای عکسبرداری، ناحیه، محل، نفس، نفس خود، شخصیت، عمل، اقدام، کنش، بازی، حکم، فرمان، سبک معماری، وقار، توازن، ثبات، نگاهداری، وزنه متحرک، سرعت، شتاب، تندی، میزان شتاب، مرکز، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، شلاق

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری