جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

yārā
yara  |

یارا

معنی: یارا. (اِ) صورتاً صفت فاعلی دائمی است از یارستن ، مانند گویا و بینا اما استعمال کلمه در معنی اسم معنی است و مرادف توانائی . || قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلیری . (برهان ). قوت و توانایی و طاقت . (غیاث ). قوت و قدرت و توانایی و مقاومت و دلیری و شجاعت و جرأت . (ناظم الاطباء). توانایی و قدرت . (جهانگیری ). تاب . یاره . (صحاح الفرس ). توانایی و طاقت و قدرت و یارگی . (آنندراج ) (انجمن آرا). قوت . (رشیدی ). توان . جرأت . نیرو :
ای خسرو مبارک یارا کجا بود
جایی که باز باشد پرید ماغ را.
دقیقی .
اندرین نوروز خرم بر گل و سوسن به باغ
یاد خواجه خوردمی می گر مرا یاراستی .
فرخی .
به نام ایزد چونان شده ست همت او
که نیست کس را یاد خلاف او یارا.
عنصری .
چون تو خداوند آمد مرا... چه زهره و یارای آن بود. (تاریخ بیهقی ). غلامان را یارا نبود که بیرون آمدندی به کشتن او (ابومسلم ). (تاریخ سیستان ). ایزد تعالی ناصر دین محمد است یا نه مارا چه یارا بودی که این کردی . (تاریخ سیستان )
ای بیخرد چو خر ز چرا هرگز
پرسیدنت از این نبود یارا.
ناصرخسرو.
ورزیدن کین در این جهان با تو
ای شاه جهان کرا بود یارا.
مسعودسعد.
از معزالدین معزی را به خدمت خواستن
جز ترا از خسروان هرگز کرا یارا بود.
معزی .
مرا چه زهره و یارای این سخن باشد
گزاف لافی گفتم بدین گشاده دری .
سوزنی .
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کآنچه او گوید در ساعت و در حین نکند.
سوزنی .
نه دارا داشت این یارا و نه اسکندر این قدرت
که شاه خسروان دارد زهی زهره زهی یارا.
سوزنی .
حاش ﷲ! نه مرا، بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تو این زهره و یارا و مجال .
انوری (دیوان چ نفیسی ص 189).
مرا ز انصاف یاران نیست یاری
تظلم کردنم ز آن نیست یارا.
خاقانی .
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم بدرد یارب و یارای من .
خاقانی .
مدبر بزاد خصمش و گوید که مقبلم
بر خویش این لقب به چه یارا برافکند.
خاقانی .
ز آه سبوح زنان راه صبوحی بزنند
دیو را ره زدن روح چه یارا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 96).
همه گشته با نقش دیوار جفت
نه یارای جنبش نه یارای گفت .
نظامی .
کی بود یارای آن خفاش را
کو ببیند آفتاب فاش را.
عطار.
شرح درد تو چون دهد عطار
ز آنکه یارای این مقالم نیست .
عطار.
در آن مقام که خورشید و ماه جمع شوند
نه ذره راست مجال و نه سایه را یارا.
عطار.
چون کسی را زهره و یارا نبودی که گفتی احتماء و یا معالجت می باید کرد. (جهانگشای جوینی ).
چنان در کنه اوصاف تو عاجز گشت ادراکم
که از بس وحشت و حیرت ندارم دم زدن یارا.
امامی هروی (از جهانگیری ).
نه زهره که فرمان بگیرد به گوش
نه یارا که مست اندر آرد به دوش .
سعدی .
بی رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
بی قدش سر و ندانم به چه یارا برخاست .
سعدی .
نگارین روی شیرین خوی عنبرموی سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی .
سعدی .
بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا
روم که بی تو نشینم کدام صبر و جلادت .
سعدی .
باجور و جفای تو نسازیم چه سازیم
چون زهره و یارا نبود چاره مداراست .
سعدی .
ز پاس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب
که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان .
سعدی .
نه زهره که فرمان بگیرد بگوش
نه یارا که مست اندر آرد به دوش .
سعدی (بوستان ).
نه طاقت صبر نه یارای گفتار. (گلستان ).
سخن گفتن کرا یاراست اینجا
تعالی اﷲ چه استغناست اینجا.
حافظ.
و این زمان هیچ آفریده را یارا نیست که مست به کوچه آید تا به بدمستی و عربده کردن چه رسد. (تاریخ غازانی ص 326).
اگر چه نادره یاری و خوب دلبندی
و لیک دعوی یاری تو کرا یاراست .
(از صحاح الفرس ).
- یارا دادن ؛ قوت دادن . نیرو بخشیدن :
برای پاک هنر را همی کند یاری
به رسم خوب خرد را همی دهد یارا.
معزی .
- یارا داشتن ؛ قوت داشتن . جرأت داشتن :
چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند
نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا.
خاقانی .
چون وجه کفایتی ندارند
یارای شکایتی ندارند.
نظامی .
میخواست کز آن غم آشکارا
گرید نفسی نداشت یارا.
نظامی .
یکی زهره ٔ خرج کردن نداشت
زرش بود و یارای خوردن نداشت .
سعدی .
نباید ز دشمن خطا درگذاشت
که گویند یارا و مردی نداشت .
سعدی .
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست .
سعدی .
|| مجال و فرصت . (برهان ) (ناظم الاطباء). مجال . (صحاح الفرس ).
... ادامه
1179 | 0
مترادف: استطاعت، تاب، تحمل، توان، طاقت، فرصت، قدرت، قوه، مجال، مقاومت، نيرو
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) ‹یاره›
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: yArA
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 212
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
yara
ترکی
yara
فرانسوی
yara
آلمانی
yara
اسپانیایی
yara
ایتالیایی
yara
عربی
يارا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

در زبان فارسی، کلمه "یارا" به عنوان یک اسم یا اصطلاح مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای نگارش صحیح و استفاده از این کلمه، می‌توان به موارد زیر توجه کرد:

  1. استفاده صحیح از حروف: کلمه "یارا" باید با حروف مشخص نوشته شود. حروف آن شامل "ی"، "ا"، "ر" و "ا" هستند.

  2. نقطه‌گذاری: اگر کلمه "یارا" در یک جمله قرار گیرد، باید به قواعد نقطه‌گذاری توجه کرد. مثلاً اگر جمله‌ای به این صورت باشد: "یارا در میانه‌ی میدان ایستاده بود"، لازم است که حروف و کلمات دیگر نیز صحیح و با رعایت قواعد نگارشی نوشته شوند.

  3. معنی و مفهوم: کلمه "یارا" ممکن است معانی مختلفی داشته باشد. شناخت مفهوم این کلمه در متن کمک می‌کند تا در استفاده از آن دقت بیشتری داشته باشید.

  4. فرم جمع: اگر بخواهید این کلمه را به صورت جمع به کار ببرید، باید با توجه به قواعد جمع بستن در زبان فارسی عمل کنید.

  5. رعایت ادب و احترام: در برقراری ارتباط با دیگران، به ویژه زمانی که از اسم‌هایی مانند "یارا" استفاده می‌کنید، رعایت ادب و احترام بسیار مهم است.

این نکات می‌تواند به شما در استفاده صحیح و مؤثر از کلمه "یارا" کمک کند. اگر سوال خاصی درباره کاربرد این کلمه دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. یارا همیشه در زمان‌های سخت کنار دوستانش است و به آن‌ها کمک می‌کند.
  2. امروز یارا تصمیم گرفت که به کلاس نقاشی ثبت‌نام کند تا استعداد خود را شکوفا کند.
  3. یارا با ابتکار خود، جشن تولدی Surprise برای بهترین دوستش ترتیب داد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری