جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: یازان . (نف ، ق ) صفت بیان حالت از یازیدن . حمله کنان و دست درازکنان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آهنگ کنان . (فرهنگ اسدی ). قصدکنان . قصدکننده . آهنگ کننده . متمایل . یازنده : که بودند یازان به خون پدر ز تنهای ایشان جدا کرد سر. فردوسی . همی بود بهرام خشتی به دست چنان چون بود مردم نیم مست . فردوسی . نرستند جز اندک از دست اوی به خون بود یازان سرمست اوی . فردوسی . جهان را به مردی نگهداشتند یکی چشم بر تخت نگماشتند. نبودند یازان به تخت کیان همان بندگی را کمر بر میان . فردوسی . به پیری سوی گنج یازان تر است به مهر و به دیهیم نازان تر است . فردوسی . چو نزدیکتر گشت با خنگ عاج همی بود یازان به پیرایه تاج . فردوسی . هنر هر چه بگذشت بر گوش اوی بفرهنگ یازان شدی هوش اوی . فردوسی . ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی شد سوی رخت یازان . شهره ٔ آفاق (از فرهنگ اسدی ). تا نگیرد بازیازان کش خرامیدن ز کبک تا نیاموزد خرامان کبک نازیدن ز باز. سوزنی . گر ابر نه در دایگی طفل شکوفه است یازان سوی او از چه گشوده ست دهان را. انوری . گفتی برهانمت ز عطار شد عمر و دلت نبود یازان . عطار. همچو شاخ بید یازان چپ و راست که ز بادش گونه گونه رقصهاست . مولوی (مثنوی ). - دست یازان ؛ دست درازکننده : وصل تو درون پاک خواهد پاکی سوی تست دست یازان . عطار. || بالان . بالنده : هم از پشت او داور کردگار درختی نو آورد یازان به بار. فردوسی . تازان چون کبک دری در کمر یازان چون سروسهی در چمن . فرخی . سرو و چنار یازان در هر چمن ولیک باحسن و زیب قد تو سرو و چنار نیست . مسعودسعد. این دره ٔ صدف شاهی و ثمره ٔ شجره ٔ خانی یازان و نازان گشت و یقین دانست که بر امتداد ایام در باغ عدالت نهالی مثمر و دوحه ای سایه گستر خواهد بود. (تاریخ غازانی ص 7). || کشیده شده . کشیده . ممتد. در حال کشیده شدن . دراز شده : زمیدان آتشی سوزان برآمد چو زرین گنبدی بر چرخ یازان . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). گریزان شب و تیغ خورشید یازان چو عمرو لعین از خداوند قنبر. ناصرخسرو. وان قفا رقصان و یازان چون سنان گشت در پیری دو تا همچون کمان . مولوی . || دیرنده . کشیده . دراز. ممتد. طولانی : ای شب یازان چو ز هجران طناب علت خوابی و ترا نیست خواب . ناصرخسرو. گر صبح وصال در پی اوست گو باش شب فراق یازان . سیف اسفرنگ . - دیریازان ؛ بسیاردراز. بس طولانی : کنیزان برفتند و برگشت زال شبی دیریازان به بالای سال . فردوسی . || پیمانه کنان . (آنندراج ). || حرکت کننده و جنبش کننده . (رشیدی ). yazan يزان
کلمه "یازان" به طور خاص در زبان فارسی به عنوان یک اصطلاح یا واژه خاص شناخته نمیشود و ممکن است به اشتباه نوشته شده باشد. به همین دلیل ابتدا برای تشخیص آن بهتر است که از ترکیبات دیگر یا واژگان مشابه استفاده کنیم.
با این حال، اگر منظورتان واژهای نظیر "یزدان" (که به معنای خداوند در فرهنگ ایرانی و زرتشتی است) یا "یازان" به عنوان یک واژه محلی یا عامیانه است، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
استفاده صحیح از حروف: باید توجه داشت که حروف به کار رفته در واژهها درست باشند و همچنین از واژههای مترادف و نزدیک به آن بهره برد.
نکات نگارشی: اگر این کلمه در متنی به کار میرود، باید به موقعیت آن در جمله و ارتباطش با سایر واژهها توجه کرد. مثلاً اگر در بیانیهای استفاده میشود باید واضح باشد که با چه زمینهای مرتبط است.
تلفظ صحیح: مهم است که تلفظ صحیح واژه رعایت شود؛ "یازان" به صورت /jɒːzɒn/ تلفظ میشود.
اگر مفهوم خاص یا زمینهای مد نظرتان است، لطفاً آن را روشنتر بیان کنید تا بتوانم اطلاعات دقیقتری فراهم کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
یازان، گلی زیبا و خوشبو است که در بهار به شکوفه مینشیند و فضای طبیعت را معطر میکند.
در یازانهای طولانی تابستان، معمولاً خانوادهها به سفر میروند و از طبیعت لذت میبرند.
هنرمندان محلی در یازانهای سنتی خود، آثار زیبایی را به نمایش میگذارند که فرهنگ و هنر مناطق خود را نمایان میکند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر