جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: یمانی .[ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یمن . (ناظم الاطباء). منسوب به یمن که نام ملکی است معروف و الف در لفظ یمانی عوض از یای مشدد است ، پس یمانی به تشدید یاء گفته نشود مگر در هنگام جمع بستن . (از آنندراج ) : شعری به سیاقت یمانی بی شعر به آستین فشانی . نظامی . - باد یمانی ؛ بادی که ازجانب یمن وزد : سنگ و گل را کند از یُمن نظر لعل و عقیق هرکه قدر نفس باد یمانی دانست . حافظ. و رجوع به ترکیب باد یمن در ذیل یمن شود. - بُرد یمانی ؛ پارچه ٔ کتانی که در یمن می بافتند : ز برد یمانی و تیغ یمن دگر هرچه بد معدنش در عدن . فردوسی . چون زر مزور نگر آن لعل بدخشیش چون چادر گازر نگر آن برد یمانیش . ناصرخسرو. شب به سر ماه یمانی درآر سر چو مه از برد یمانی برآر. نظامی . برآری دست از آن برد یمانی نمایی دستبرد آن گه که دانی . نظامی . گفت گوگرد پارسی خواهم به چین بردن ... و آبگینه ٔ حلبی به یمن و برد یمانی به فارس . (گلستان ). - برق یمانی ؛ برق یمان . برق که از جانب یمن جهد : دور جوانی گذشت موی سیه شد سپید برق یمانی بجست گرد نماند از سوار. سعدی . ورچه برانی هنوز روی امید از قفاست برق یمانی بجست باد بهاری بخاست . سعدی . و رجوع به ترکیب «برق یمان » در ذیل یمان شود. - تیر یمانی ؛ تیر منسوب به یمن . تیر ساخت یمن : ز خون دشمن او شد به بحر مغرب جوش فکند تیر یمانیش رخش بر عمان . عنصری . - تیغ یمانی ؛ یمانی تیغ. شمشیر تیزو آبدار ساخت یمن : فرخ یمین دولتی ، زیبا امین ملتی وز بهر ملت روز وشب ، تیغ یمانی در یمین . فرخی . - جزع یمانی ؛ مهره ٔ یمانی . مهره ٔ سلیمانی . سنگی است سیاه و سفید و خالدار. (یادداشت مؤلف ) : خطخط که کرد جزع یمانی را بوی از کجاست عنبر سارا را. ناصرخسرو. همه کوه و دشت است لعل بدخشی همه باغ و راغ است جزع یمانی . فریدون بن عکاشه . - ستاره ٔیمانی ؛ سهیل . (یادداشت مؤلف ) : ولدالزناست حاسد منم آنکه طالع من ولدالزّناکُش آمد چو ستاره ٔ یمانی . نظامی . می خواند نشید مهربانی بر شوق ستاره ٔ یمانی . نظامی . - سهیل یمانی ؛ سهیل ستاره ای است روشن در جانب جنوب ، اهل یمن اول بینند او را. (مهذب الاسماء) : سهی سروم از ناله چون نال گشته سهی مانده از غم سهیل یمانی . محمد عبده . و رجوع به سهیل شود. - شِعرای یمانی ؛کوکبی است روشن از قدر اول در صورت فلکی کلب اکبر، و آن را شعرای عبور نیز نامند. (از جهان دانش ). و رجوع به مدخل شِعرای یمانی شود. - عقیق یمانی ؛ عقیق که در یمن به دست می آید : چند از او سرخ چون عقیق یمانی چند از او لعل چون نگین بدخشان . رودکی . نگردد چو یاقوت هرگز بدخشی نه سنگ سیه چون عقیق یمانی . فرخی . - لعل یمانی ؛ لعلی که از یمن می آورده اند. - || کنایه از لب لعل گون معشوق است : دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان . حافظ. - یمانی اصل ؛ که اصل از یمن دارد. که در اصل از مردم یمن است : یگان یگان حبشی چهره ٔ یمانی اصل همه بلال معانی ، همه اویس هنر. خاقانی . - یمانی تیغ (تیغ یمانی ) ؛ شمشیر منسوب به یمن . (از ناظم الاطباء). شمشیر آبدار و برانی که قدیم در یمن می ساختند: در کف شاه آن یمانی تیغ را آسمان مکی فسان آمد به رزم . خاقانی . یمانی یکی تیغ زهرآب جوش حمایل فروهشته از طرف دوش . نظامی . - یمانی رخ ؛ که رخساری زیبا چون مردم یمن دارد : حبشی زلف و یمانی رخ و زنگی خال است که چو ترکانْش تتق رومی و خضرا بینند. خاقانی . || اهل یمن . از مردم یمن .(یادداشت مؤلف ) : ابه اذان ایمان آورد و یمانیان همچنین . (مجمل التواریخ والقصص ). yemeni اليمني yemenli yéménite jemenitisch yemenita yemenita
ترکیب:
(صفت نسبی، منسوب به یمن) [عربی: یمانیّ] ‹یمنی›
مختصات:
الگوی تکیه:
WWS
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
yamAni
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
111
شمارگان هجا:
3
دیگر زبان ها
انگلیسی
yemeni
ترکی
yemenli
فرانسوی
yéménite
آلمانی
jemenitisch
اسپانیایی
yemenita
ایتالیایی
yemenita
عربی
اليمني
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه «یمانی» در زبان فارسی به معنای مربوط به یمن یا از یمن آمده است. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده درست از آن، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
رایجترین استفاده: «یمانی» معمولاً در متون تاریخی، سیاسی یا فرهنگی برای اشاره به افرادی که از یمن آمدهاند یا به فرهنگ و تاریخ یمن مربوط میشوند، به کار میرود.
نحوه نوشتن: کلمه «یمانی» به صورت زیر نوشته میشود:
یمانی
نکات نگارشی:
در نوشتن این کلمه به هیچ عنوان نباید املای آن تغییر کند.
در ابتدای جمله، اگر این کلمه در ابتدای جمله بیفتد، باید با حرف بزرگ نوشته شود: «یمانی...»
در صورت استفاده از آن در ترکیب با دیگر کلمات، باید به قواعد ترکیبهای زبانی توجه کرد. مثلاً «فرهنگ یمانی»، «سنتهای یمانی» و غیره.
برخی حروف و علائم: وقتی به زبان فارسی نوشته میشود، نیازی به استفاده از علائم خاص نیست و فقط باید حروف به درستی نوشته شوند.
نکات خاص: در متون ادبی، توجه به مفهوم و بافت آن کلمه نیز ضروری است. به عنوان مثال، ممکن است در یک متن تاریخی به نقش یمن و فرهنگی که داشته است، اشاره شود.
با رعایت این نکات میتوان کلمه «یمانی» را به درستی در نوشتار فارسی به کار برد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در مراسم فرهنگی امروز، نمایندهای از کشور یمن به معرفی فرهنگ یمانی پرداخت.
یکی از غذاهای معروف یمانی، "مندی" است که با برنج و گوشت تهیه میشود.
یمانیها به مهماننوازی خود شهرت دارند و همیشه به میهمانان خود احترام میگذارند.