establishment
licenseمعنی کلمه establishment
معنی واژه establishment
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | establishment | ||
تعداد حروف | 13 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /əˈstæblɪʃmənt/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ɪˈstæblɪʃmənt/ | ||
مترادفات | institution | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی establishment | ||
پخش صوت |
(Noun) پایه ریزی، برپایی، بنا، تاسیس، تشکیل، ایجاد، برقراری، استقرار، تثبیت
(Noun) موسسه، بنگاه، سازمان، بنیاد، نهاد، تشکیلات - she works at an educational establishment - او در یک موسسهی آموزشی کار میکند
(Noun) افراد، پرسنل، دست اندرکاران
(Noun) (با حرف بزرگ) ارباب قدرت، صاحبان نفوذ، مقامات، زعمای قوم، رژیم، دستگاه حاکم، نظام موجود، وضع موجود
(Noun) (در بریتانیا) کلیسای رسمی