head
licenseمعنی کلمه head
معنی واژه head
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | head | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | (Noun), (Verb - transitive), (Verb - intransitive), (Indefinite Article) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈhed/ | ||
تلفظ انگلیسی | /hed/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی head | ||
پخش صوت |
سر، کله، راس، عدد، نوک، ابتدا ، انتها، دماغه، دهانه، رئیس، سالار، عنوان، موضوع، منتها درجه، موی سر، فهم، خط سر، فرق، سر صفحه، سر ستون، سر درخت، اصلی، عمده، مهم
سر گذاشتن به ریاست داشتن بر، رهبری کردن، در بالا واقع شدن
[کامپیوتر]: هد نوک بخشی از یک دیسک گردان که اطلاعات را می خواند می نویسد دیسک گردان دو سویه یا دیسک یا دیسک سخت چند لایه ، برای هر طرف یکلایه ، یک هد دارد . نگاه کنید به disk . [کامپیوتر]: سر ، نوک ، هد .
[الکترونیک]: هد 1. واحد فوتوالکتریکی که شیارهای صدا در روی فیلم تصاویر متحرک را به سیگنالهای شنیداری متناظر در پروژکتور تصاویر متحرک تبدیل میکند. 2. magnetic head.3. cutter . [الکترونیک]: سر
[عمران و معماری]: ارتفاع [عمران و معماری]: بار [عمران و معماری]: بلندی