image
licenseمعنی کلمه image
معنی واژه image
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | image | ||
تعداد حروف | 5 | ||
نوع | (Noun), (Verb - transitive) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈɪmədʒ/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈɪmɪdʒ/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی image | ||
پخش صوت |
مجسمه، تمثال، شکل، پنداره، شمایل، تصویر، پندار،تصور، خیالی، منظر، مجسم کردن، خوب شرح دادن، مجسم ساختن
[کامپیوتر]: تصویر
[الکترونیک]: تصویر 1. همتای نوری جسم به صورت تصویر حقیقی یا مجازی . 2. همتای الکتریکی و ساختگی جیم به صورت تصویر الکتریکی یا تصویر آنتنی. 3. تصویر باز تولید شده توسط گیرنده ی تلویزیون یا دستگاه نمابر . [الکترونیک]: تصویر
[عمران و معماری]: تصویر [عمران و معماری]: پیکر [عمران و معماری]: تمثال [عمران و معماری]: تندیس [عمران و معماری]: شبیه سازی [عمران و معماری]: نگار [عمران و معماری]: مجسمه