interstitial
license
98
1667
100
معنی کلمه interstitial
معنی واژه interstitial
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | interstitial | ||
تعداد حروف | 12 | ||
نوع | a | ||
تلفظ آمریکایی | /ˌɪntəˈstɪʃəl/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˌɪntəˈstɪʃəl/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی interstitial | ||
پخش صوت |
(Adjective) وابسته به شکافچه یا درز، روزنهساز، شکافچهدار، روزنهای
(Adjective) (کالبد شناسی) میان نهاده، بینابینی - interstitial tissue - بافت میان نهاده