matrix
licenseمعنی کلمه matrix
معنی واژه matrix
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | matrix | ||
تعداد حروف | 6 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈmeɪtrɪks/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈmeɪtrɪks/ | ||
مترادفات | intercellular substance, ground substance | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی matrix | ||
پخش صوت |
(Noun) زهدان، رحم، بچه دان، موطن، جای پیدایش
(Noun) ماتریس
[کامپیوتر]: ماتریس - نگاه کنید به آرایه . [کامپیوتر]: ماتریس
[الکترونیک]: ماتریس ، آرایه 1. شبکه منطقی کامپیوتری که از آرایه مستطیل شکل از فصل مشترکهای پایانه های ورودی /روجی ، با دیودها ، فیوزها . ضد فیوزها یا سایر عناصر مداری متصل به بعضی از این فصل مشترکها تشکیل می ود این شبکه معمولاً به عنوان رمزگذاری یا رمز گشا به کار برده می شود . 2. بخشی از یک فرستنده تلویزیونی رنگی که سیگنالهای قرمز، سبز و آبی دوربین را به سیگنالهای تفاضل رنگ تبدیل و آنها را با زیر حامل رنگ ترکیب می کند . آن را رمز گذار رنگ یا رمز گشای رنگ نیز می نامند 3. بخشی از گیرنده تلویزیونی رنگی که سیگنالهای تفاضلی رنگ را به سیگنالهای قرمز ، سبز و آبی مورد نیاز برای راه اندازی لامپ تصویر رنگی رنگی تبدیل می کند . 4. مجموعه ای از عناصر ریاضی که در سطها و ستونهایی برای حل نوع مشخصی از مسئله ها ، مرتب می شوند . [الکترونیک]: ماتریس
[عمران و معماری]: ماتریس [عمران و معماری]: آژند [عمران و معماری]: خمیر دربرگیرنده [عمران و معماری]: کالبد [عمران و معماری]: خمیره [عمران و معماری]: زمینه [عمران و معماری]: ملات