bank
licenseمعنی کلمه bank
معنی واژه bank
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | bank | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Verb - transitive), (Verb - intransitive), (Adverb), (Indefinite Article) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈbæŋk/ | ||
تلفظ انگلیسی | /bæŋk/ | ||
مترادفات | cant, camber | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی bank | ||
پخش صوت |
بانک
کنار، لب، ساحل، ضراب خانه، روی هم انباشتن، دربانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن (ابر یا دود) بطورمتراکم، بانک داری کردن
[کامپیوتر]: بانک .
[الکترونیک]: بانک ، گروه مجموعه یا ماتریسی از عناصر مشابه که برای انجام عمل مشخص به هم نتصل شده یا کنترل می شوند . اتصال آنها به صورت سری یا موازی انجام می گیرد . به عنوان مثال می توان از بانکهای مقاومتی ، خازنی ، لامپهای مهتابی و باتریها نام برد .
[عمران و معماری]: ساحل رودخانه [عمران و معماری]: ساحل [عمران و معماری]: کرانه [عمران و معماری]: پشته [عمران و معماری]: سکو [عمران و معماری]: شیب عرضی جاده