license
98
1667
100
معنی کلمه base
معنی واژه base
معنی:
پایه، مبنا، پایگاه
( bases . pl ) ته، پایه، زمینه، اساس، بنیاد، پایگاه،ته ستون، تکیه گاه، فرومایه، (موسیقی) صدای بم، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پست، شالوده
[کامپیوتر]: مبنا . پایه - کی از سه قسمت یک ترانزیستور دو قطبی . عددی که دارای یک نماست . تعداد ارقام به کار رفته در یک سیستم عددی . نقطه شروع برای شمارش عناصر یک آرایه
[کامپیوتر]: مبنا پایه.
[الکترونیک]: بیس ، پایه ، مبنا 1. یکی از سه ناحیه تشکیل دهنده ی ترانزیستور پیوندی دو قطبی که نواحی امیتر و کلکتور را از هم جدا می کند . باربرهای اقلیت از امیتر به داخل بیش تزریق می شوند و در آنجا یا باز ترکیب شده و یا به داخل کلکتور نفوذ می کنند . ناحیه ی بیش قابل قیاس با شبکه ی لامپ خلا تر بود و گیت ترانزیستور اثر - میدان است . 2. بخشی از یک لامپ الکترونی شامل پایه ها ، سر سیمها و یا دیگر پایانه ها که اتصالات بیرونی به صورت مستقیم یا از طریق جاپایه ( سوکت ) به آن انجام می شود . 3. تخته ی پلاستیکی ، سرامیکی یا سایر مواد عایق که اتصالات سیمی چاپی روی آن انجام می شود . 4 . عدد صحیحی که همه ی رقمها در سیستم علامتگذاری رایانه ای نسبت به آن مرتبط اند . ارقام متوالی ضرایب توانهای متوالی مبنا هستند . متداولترین مقادیر مبنای اعداد 2، 8 ، 10 هستند radin نیز نامیده می شود . 5 . عدد مبنای یک سیستم لگاریتم نظیر 10 یا 2/718 . [الکترونیک]: بیس ( ترانزیستور ) ، اصل ، پایه
[عمران و معماری]: پایه [عمران و معماری]: اساس [عمران و معماری]: باز [عمران و معماری]: قاعده [عمران و معماری]: کف [عمران و معماری]: زیرساخت [عمران و معماری]: مبنا [عمران و معماری]: خط پروژه [عمران و معماری]: خط مبنا [عمران و معماری]: ته [عمران و معماری]: پایه ستونمعنی برای کلمه base پیدا نشد.
آواشناسی:
منبع:
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معادل ابجد:
0
شمارگان هجا:
دیکشنری انگلیسی به فارسی serving as or forming a base; "the painter applied a base coat followed by two finishing coats"
جعبه لام تا کام
وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.
تبلیغات توضیحی
عرشیان از کجا شروع کنم ؟تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر
تبلیغات تصویری