sensor
licenseمعنی کلمه sensor
معنی واژه sensor
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | sensor | ||
تعداد حروف | 6 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈsensər/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈsensə/ | ||
مترادفات | detector, sensing element | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی sensor | ||
پخش صوت |
(Noun) حساس، حسی، گیرنده یا دریافت کننده خاطرات حسی، ضبط کننده
[الکترونیک]: حسگر قطعه ای که تغییر کمیت فیزیکی یا شیمیایی را حس می کند و خروجی الکتریکی ایجاد می کند مانند پاسخی که به تحریکهای فیزیکی معینی مانند نور ، صدا ، گرما ، فشار ، سرعت جریان مایع ، میدان مغناطیسی یا بسامد رادیویی داده می شود . همچنین ممکن است از آن در حس کردن وجود بخار شیمیایی استفاده شود . سلول نوری ، ترانزیستور نوری ، سنجه ی تنش و ترمیستور نمونه هایی از حسگرها هستند . حسگر می تواند تراگردان پیزوالکتریک نیز باشد. [الکترونیک]: حسگر
[عمران و معماری]: سنسور [عمران و معماری]: حساسه