star
license
98
1667
100
معنی کلمه star
معنی واژه star
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | star | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Adjective), (Adverb) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈstɑːr/ | ||
تلفظ انگلیسی | /stɑː/ | ||
مترادفات | headliner | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی star | ||
پخش صوت |
علامت (*)، ستاره، نشان ستاره
ستاره، اختر، کوکب، نجم، با ستاره زینت کردن، (درتاتر) ستاره نمایش و سینما شدن، درخشیدن
[کامپیوتر]: ستاره - کاراکتر * .
[الکترونیک]: ستاره