Strand
licenseمعنی کلمه Strand
معنی واژه Strand
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | Strand | ||
تعداد حروف | 6 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Verb - transitive), (Adverb) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈstrænd/ | ||
تلفظ انگلیسی | /strænd/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی Strand | ||
پخش صوت |
کنار دریا، کنار رود، کرانه، بندرگاه، رشته، لا، لایه،رودخانه، مجرا، مسیر، رسیدن، بصخره خوردن کشتی،تنها گذاشتن، گیر افتادن، متروک ماندن، بهم بافتن وبصورت طناب دراوردن
[الکترونیک]: رشته یکی از سیمهای گروهی از سیمها در سیم افشان .
[عمران و معماری]: رشته [عمران و معماری]: سیم یافته [عمران و معماری]: سیم بافته شده [عمران و معماری]: طناب فلزی [عمران و معماری]: طناب سیمی فولادی [عمران و معماری]: کابل مارپیچ [عمران و معماری]: کرانه کشندی [عمران و معماری]: کشندان