winding
license
98
1667
100
معنی کلمه winding
معنی واژه winding
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | winding | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈwaɪndɪŋ/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈwaɪndɪŋ/ | ||
مترادفات | wind, twist | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی winding | ||
پخش صوت |
(Noun) پیچاپیچ، پیچاندن، چیزی که پیچ میخورد، مارپیچی، رودپیچ
[الکترونیک]: سیم پیچ 1. یک یا چند دور سیم که پیچک پیوسته ای را برای ترانسفورماتور ، رله ، ماشین دورا یا قطعه الکتریکی دیگر تشکیل می دهد . 2. مسیر رسانایی معمولاً از سیم ، که به طور القایی به هسته یا سلول ذخیره کننده مغناطیسی تزویج می شود . [الکترونیک]: سیم پیچیدن