bonding
licenseمعنی کلمه bonding
معنی واژه bonding
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | bonding | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈbɑːndɪŋ/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈbɒndɪŋ/ | ||
مترادفات | soldering | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی bonding | ||
پخش صوت |
(Noun) به وجود آمدن رشتههای الفت و محبت - the bonding of mother and child is of special importance - پیدایش رشتههایمحبت بین مادر و فرزند از اهمیت خاصی برخوردار است
[الکترونیک]: اتصال زنی 1. فرایند اتصال سیمها از بالشتکهای اتصال تراشه ی (یا مهره ی ) نیمرسانا با قاب سرسیمها یا پایه های بدنه نظیر آنچه در اتصال زنی سیمی(wirebonding) انجام می شود. 2. فرایند اتصال مواد فلزی یا غیر فلزی از طریق لحیم کاری یا چسباندن نظیر اتصال یا محکم کردن تراشه ی نیمرسانا به قاب سرسیمها یا بدنه .
[عمران و معماری]: پیوندساز [عمران و معماری]: چسباندن [عمران و معماری]: اتصال [عمران و معماری]: پیوند [عمران و معماری]: قفل و بست