borderline
license
98
1667
100
معنی کلمه borderline
معنی واژه borderline
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | borderline | ||
تعداد حروف | 10 | ||
نوع | (Noun), (Adjective) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈbɔːrdərˌlaɪn/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈbɔːdəlaɪn/ | ||
مترادفات | marginal | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی borderline | ||
پخش صوت |
نوارمرزی، خط سرحدی، خط فاصل، حد - barbed wire was stretched along the borderline - سیم خاردار در راستای مرز کشیده شده بود
روی مرز، بینابین، حد واسط، میان، نه این و نه آن، مبهم - the narrow borderline between laughter and tears - مرز باریک بین خنده و اشک