bound
license
98
1667
100
معنی کلمه bound
معنی واژه bound
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | bound | ||
تعداد حروف | 5 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Verb - transitive), (Adjective), (Adverb) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈbaʊnd/ | ||
تلفظ انگلیسی | /baʊnd/ | ||
مترادفات | boundary, bounds | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی bound | ||
پخش صوت |
کران، حد، مرز، محدود، سرحد، خیز، جستو خیز، محدود کردن، تعیین کردن، هم مرز بودن،مجاوربودن، مشرف بودن (با on یا with)، جهیدن
آماده رفتن، عازم رفتن، مه یا، موجود، مقید، موظف
[کامپیوتر]: آنچه که کارایی یک سیستم را محدود می کند.