brittle
license
98
1667
100
معنی کلمه brittle
معنی واژه brittle
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | brittle | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | (Noun), (Adjective) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈbrɪtl̩/ | ||
تلفظ انگلیسی | /ˈbrɪtl̩/ | ||
مترادفات | unannealed | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی brittle | ||
پخش صوت |
ترد، شکننده، بی دوام، زودشکن
[کامپیوتر]: شکننده . ترد- درست کار کردن اما به گونه ای که با تغییرات اندک در شرایط به آسانی گسیخته شود متضاد robust
[عمران و معماری]: شکننده [عمران و معماری]: ترد [عمران و معماری]: خشکه [عمران و معماری]: خردشونده