charge
licenseمعنی کلمه charge
معنی واژه charge
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | charge | ||
تعداد حروف | 6 | ||
نوع | (Noun), (Verb - use participle), (Verb - transitive), (Verb - intransitive), (Adverb), (Indefinite Article) | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈt͡ʃɑːrdʒ/ | ||
تلفظ انگلیسی | /t͡ʃɑːdʒ/ | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی charge | ||
پخش صوت |
بار، هزینه، مطالبه هزینه
تصدی، عهده داری، حمله، اتهام، هزینه، وزن، مسئولیت،گماشتن، عهده دار کردن، زیربار کشیدن، متهم ساختن،مطالبه (بها)، پرکردن (باطری وتفنگ)، موردحمایت
[کامپیوتر]: بار الکتریکی .
[الکترونیک]: باز؛ خرج؛ باردهی ؛ شارژ 1. کمیتی که انرژی الکتریکی ذهیره شده در خازن ، باتری ذره بنیادی یا جسم عایق را مشخص می کند. بار الکتریکی نیز نامیده می شود .2. ماده یا قطعه ای که باید توسط کوره القایی یا دی الکتریکی گرم شود. 3. تبدیل انرژی دی الکتریک به انرژی شیمیایی در باتری انباره با گذاردن جریان مستقیم از آن. [الکترونیک]: بار