conditioned
license
98
1667
100
معنی کلمه conditioned
معنی واژه conditioned
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | conditioned | ||
تعداد حروف | 11 | ||
نوع | s | ||
تلفظ آمریکایی | /kənˈdɪʃənd/ | ||
تلفظ انگلیسی | /kənˈdɪʃənd/ | ||
مترادفات | in condition(p) | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی conditioned | ||
پخش صوت |
(Adjective) مشروط، مقید، دارای قید و شرط، شرطی
(Adjective) (دارای شرایط) دلخواه، ورزیده، آماده - he has conditioned his body for this kind of activity - او بدن خود را برای اینگونه فعالیت پرورش داده است
(Adjective) دارای بازتاب شرطی، خوگرفته، عادت کرده، عادتی - conditioned inhibition - بازداری شرطی